ادبیات، حافظه زنده جنگ

جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل اگرچه به پایان رسیده، اما همچنان روایتها و داوریها درباره آن ادامه دارد. هر دو طرف خود را پیروز میدان میدانند و از دستاوردهای خود سخن میگویند.
ایراناینترنشنال

جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل اگرچه به پایان رسیده، اما همچنان روایتها و داوریها درباره آن ادامه دارد. هر دو طرف خود را پیروز میدان میدانند و از دستاوردهای خود سخن میگویند.
در این میان، آنچه کمتر دیده میشود، نگاهی انسانی است که تجربه توده مردم، ترسها، فقدانها و احساسات متناقض آنها را بازتاب دهد؛ نگاهی که ادبیات میتواند آن را امکانپذیر کند.
ادبیات، در برابر حافظه رسمی و تبلیغاتی، روایتی انسانی و مستقل ارائه میدهد. این روایت گاه در قالب رمان است، گاه شعر و گاه خاطرهنویسی.
در غرب، اریش ماریا رمارک، نویسنده آلمانی، با رمان «در جبهه غرب خبری نیست»، چهرهای ضدقهرمانانه از جنگ جهانی اول ارائه کرد؛ چهرهای که از قهرمانی و افتخار فاصله دارد و بیشتر بر پوچی، ترس و فروپاشی روانی انسان در میانه نبرد متمرکز است.
در ایران نیز احمد دهقان با رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه»، جنگ ایران و عراق را از زاویهای انسانی روایت میکند. در این اثر نه خبری از قهرمانسازیهای رایج است، نه از کلیشههای تبلیغاتی؛ بلکه جنگ، زخمی است که بر جان نسلها باقی مانده است.
احمد محمود نیز در رمان «زمین سوخته» تجربه جنگ را از منظر مردم عادی ترسیم میکند. با زبانی بیپیرایه، زندگی در سایه جنگ را روایت میکند: ناامنی، آوارگی، رنج روزمره. نه برای تایید، نه برای انکار، بلکه برای ثبت تجربه انسانی آنچه رخ داده است.
ادبیات میتواند ابزار مقاومت باشد، حتی برای آنان که در خط مقدم نیستند. در بسیاری از نمونههای ادبی، زبان به ابزاری برای نقد قدرت و نابرابری بدل میشود.
کورت ونهگات، نویسنده آمریکایی، در رمان «سلاخخانه شماره پنج» با زبانی طنزآمیز و ساختاری غیرخطی، روایت بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم را بازگو میکند. نگاه او آشکارا ضدجنگ است، اما نه شعاری؛ بلکه انسانی، چندلایه و برآمده از تجربه زیسته.
در ادبیات فارسی نیز نویسندگانی چون علیاشرف درویشیان کوشیدهاند با داستانهای کوتاه خود علیه فقر، تحقیر و بیعدالتی بنویسند. موضع او روشن است: علیه ابزاری شدن انسان، چه در جنگ، چه در صلحی دروغین.
با داعیه صلحطلبی یا در حمایت از جنگطلبی، روایتها درباره جنگ شکل گرفتند؛ هر یک با تفسیر و موضعی خاص.
در این میان، ادبیات میتواند بی آنکه در دام کلیشهها بیفتد، تصویری انسانی و چندوجهی از جنگ ترسیم کند؛ روایتی که نه توجیهگر است، نه تبلیغاتی؛ بلکه دعوتی است به دیدن و فهمیدن فراتر از صفبندیهای سیاسی.
شاعری چون پابلو نرودا از آمریکای لاتین در شعرهای خود علیه خشونت حکومتها و در دفاع از مردم سخن گفته است، بی آنکه در دام قطببندیهای ایدئولوژیک بیفتد. چنین نگاه مستقلی، امروز بیش از همیشه برای ما ضروری است.
در فضای ادبیات معاصر فارسی، بهویژه در شعرها و یادداشتهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند، شاهد شکلگیری نوعی مقاومت در برابر روایتهای رسمی هستیم؛ مقاومتی با زبان، با استعاره، با اشکال تازه روایت.
این تلاشها گرچه پراکنده هستند، اما نشان میدهند که ادبیات هنوز زنده است، هنوز مینویسد، هنوز موضع دارد.
خواندن همانقدر مسئولانه است که نوشتن. وقتی اثری درباره جنگ میخوانیم، ناخواسته وارد موقعیتی اخلاقی میشویم: آیا با قربانی همدلی میکنیم؟ آیا معنای صلح را تغییر میدهیم؟ آیا رنجها و خطاهای هر دو سوی میدان را میبینیم؟ آیا برای طرف مقابل چهرهای انسانی قائل میشویم؟ آیا دچار یک ستیزهجویی تاریخی هستیم؟
پاسخ این پرسشها موضع ما را شکل میدهد؛ موضعی که شاید هرگز بر زبان نیاید، اما در قلب و رفتارمان جاری است.
در جهانی پر از روایتهای متضاد و احساسات متراکم، ادبیات هنوز میتواند بهمثابه فضایی مستقل برای دیدن، اندیشیدن و بازاندیشی باقی بماند.
در برابر گفتمانهای قدرت و تبلیغات سیاسی، ادبیات میتواند نقش پل میان روایت و واقعیت، میان گزارش و تجربه را ایفا کند.
جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل نهتنها تقابلی نظامی، بلکه صحنهای از کشاکشهای اخلاقی، انسانی و رسانهای بود.
در چنین شرایطی، بهرهگیری از زبان ادبی و انسانی نهتنها در نوشتار هنری، بلکه در گزارشگری نیز ضرورتی انکارناپذیر است؛ ضرورتی برای حفظ شان انسان، در دل بیثباتیها و صدای گلولهها.

در نگاه علی خامنهای، «وطن» نه یک موجودیت تاریخی و ملی، بلکه سازهای ایدئولوژیک است که تنها در صورت انطباق با اسلام سیاسی، ارزش و اعتبار مییابد. این نگاه، در تعارض کامل با تلقی مدرن از وطن بهمثابه سرزمینی مشترک با تاریخ، فرهنگ و حافظهای مستقل از ایدئولوژی حاکم قرار دارد.
در گفتمان خامنهای، وطن مفهومی تابع و فاقد اصالت است. او بهصراحت امت اسلامی را بر ملت ایران مقدم میداند و تنها در چارچوب ایدئولوژی ولایت فقیه حاضر است ایران را بهعنوان یک ارزش شناسایی کند. در سخنرانیهای متعدد، بهویژه در دوران رهبری، ایران نه یک کشور با هویت مستقل، بلکه پایگاه اصلی «انقلاب اسلامی» در جغرافیای امت اسلامی توصیف میشود.
وطن خوب است، اگر اسلامی باشد
«وطندوستی یک چیز است، اما آن وطنی که ما به آن عشق میورزیم، ایرانِ اسلامی است. اگر این ایران اسلامی نبود، این همه عشقورزی معنا نداشت.» (۲۹ بهمن ۱۳۹۰)
«اینکه بگویند ما ملیگرا هستیم، خیلی حرف قشنگی نیست. ملیگرایی وقتی معنا دارد که آن ملت با ارزشهای اسلامی همراه باشد.» (۲۴ بهمن ۱۳۹۸)
در این جملات، خامنهای آشکارا میگوید که ایران بدون اسلام فاقد ارزش است، و ملیگرایی را مفهومی ناپسند و حتی مشکوک معرفی میکند. این دیدگاه در تضاد با هویت مدنی ـ ملی است، هویتی که بر اساس پیوند عاطفی و عقلانی شهروندان با سرزمین، تاریخ و فرهنگ خود شکل میگیرد.
در این گفتمان، وطندوستی تنها زمانی مجاز است که وطن، حامل ایدئولوژی رسمی باشد. بهبیان دیگر، احساس تعلق به میهن در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، تنها در صورتی مشروع تلقی میشود که در خدمت وفاداری ایدئولوژیک قرار گیرد.
ملت ایران، زیر سایه امت اسلامی
«ما در یک نقطه حساس از تاریخ امت اسلام قرار داریم. ملت ایران اگر امروز عقب بنشیند، همه امت ضربه خواهد خورد.» (۱۵ خرداد ۱۴۰۰)
«ملت ایران پرچمدار امت اسلام است. نگاه ملت ایران باید جهانی باشد، نه صرفاً ملی.» (۱۴ خرداد ۱۳۹۹)
در این مواضع، علی خامنهای ملت ایران را نه یک موجودیت مستقل با حق حاکمیت ملی، بلکه بخشی از پیکره امت اسلامی معرفی میکند؛ عنصری در خدمت یک پروژه فراملی.
ایران در این گفتمان، دیگر «کشور» نیست، بلکه «جبهه» است. واژه «پرچمدار» جایگاه ابزارگونهای به ملت میبخشد؛ نه بهعنوان سوژهای دارای هویت ملی، بلکه بهمثابه کارگزار امتسازی ایدئولوژیک.
در چنین نگاهی، هویت ملی تنها تا جایی مجاز است که در راستای اهداف فراملی امت اسلامی عمل کند. جهانوطنگرایی ایدئولوژیک، جایگزین وطندوستی مدنی شده و شهروند ایرانی، دیگر صرفاً «ایرانی» نیست، بلکه «سرباز امت» است، حتی اگر بهای آن، جان، معیشت یا آزادیاش باشد.
بههمین دلیل، در تمامی سالهای حیات جمهوری اسلامی، حذف تدریجی نمادهای ملی و فرهنگی ایران صورت گرفته و مشروعیت بومی، در سایه «اسلام انقلابی» سرکوب شده است. ایران، در این گفتمان، دیگر «وطن» نیست، بلکه «سنگر امت» است.
ملتی که ناگهان عزیز میشود
«حتی اگر از نظام گلایه دارید، برای ایران عزیز رأی بدهید. دشمن میخواهد مشارکت پایین باشد تا بگوید ملت ایران از اسلام و انقلاب جدا شدهاند.» (۲۸ خرداد ۱۴۰۰)
در اینجا، ایران «عزیز» است اما فقط در صورتی که مردمش با رأی دادن به تثبیت نظام اسلامی کمک کنند. نوعی وطندوستی ابزاری که وابسته به وفاداری مردم به ایدئولوژی است؛ ملت بهشرط تبعیت، وطن بهشرط اسلام.
در باور خامنهای اگر ایرانی عزیز میشود باید بلافاصله آن را در راستای نظام اسلامی و اهداف انقلاب تعریف کند. در نگاهی کلیتر باور به «حفظ نظام اوجب واجبات است» برای رهبر جمهوری اسلامی در بسیاری موارد بیان جملاتی است که باوری به آن ندارد؛ باور به بزرگی ایران بهعنوان هویت وطنی و تاریخی اما از همین مفهوم به نفع حفظ نظام در مواقع اضطرار استفاده میکند.
تلاشی برای هیچ
«عزّت ملّی است؛ این یکی از آرمانهای انقلاب است؛ این خیلی مهم است! ... گاهی اوقات احساس افتخار به حکومت کیان و هخامنشیان و مانند اینها هم بود؛ اینها تصوّرات واهی و توهّم است، افتخارآفرین نیست.» (۷ خرداد ۱۳۹۷)
«این نوروزی که ما امروز جشن میگیریم، باید نوروز اسلامی باشد. نوروز کوروش و شاهنامه به درد انقلاب نمیخورد.» (نوروز ۱۳۷۷)
با فروکاستن ایران به یک پایگاه ایدئولوژیک، جمهوری اسلامی تلاش کرد نسلهای تازه را از هویت تاریخی و ملی خود تهی کند. شاهنامه، کوروش، فردوسی، نوروز و دیگر عناصر فرهنگی که از پایههای هویتی اصالت ایران محسوب میشوند، در نظام تربیتی جمهوری اسلامی عمدتاً با تحقیر یا حذف مواجه شدهاند. وطندوستی نه تنها تضعیف شده، بلکه گاه حتی به عنوان نشانهای از انحراف فکری یا التقاط فرهنگی معرفی شدند.
اما واقعیت جامعه امروز ایران نشان میدهد هر روز که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد آن هویت ایرانی بهعنوان ابزاری برای بازآفرینی هویت از رفته در نظام تربیتی اسلامی پررنگتر میشود. نسلهای تربیت شده نظام آموزش و پرورش نظام بر خلاف کتابهای تاریخ تدریس شده در مدارس با مفاهیم ایرانی ارتباط بیشتری میگیرد و آن را بهعنوان ارزشهای زندگی فردی به کار میگیرد.
در منظومه فکری علی خامنهای، وطن مفهومی اعتباری است و تنها تا جایی معنا دارد که در خدمت اهداف اسلامی باشد. ملت ایران، نه بهعنوان یک هویت مستقل، بلکه در قامت پیشقراول امت اسلامی به رسمیت شناخته میشود. این نگرش، به مرور زمان باعث گسست عمیق میان مردم و حاکمیت شده است.
ایران برای خامنهای، نه یک وطن بلکه «جبهه مقدم انقلاب اسلامی» است. این دقیقاً نقطهای است که از آن، شکاف میان ملت و حکومت آغاز شده است. ایران برای خامنهای نه وطن است، نه مردمش ملت، بلکه «پایگاه»، «سنگر»، و «جبهه»ای است برای آرمان امت.
و این شکاف حالا به جایی رسیده که بسیاری بر این باورند که جمهوری اسلامی علیه ایران است و بزرگترین دشمن ایران دقیقا آن نظامی است که امروز خامنهای برای حفظ آن بر هویتش چنگ میزند.

جروزالم پست در یادداشتی در واکنش به بازگشت علی خامنهای به عرصه عمومی، نوشت دخالت دادن آمریکا در حمله به تاسیسات هستهای در ایران و خودداری از کشتن رهبر جمهوری اسلامی و پسرش مجتبی، دو اشتباه اسرائیل در جنگ ۱۲ روزه با ایران بود اما فرصت کافی برای جبران این اشتباهات وجود دارد.
این مطلب افزود با توجه به فعال ماندن جبهه درگیری با حوثیها در یمن و تمایل و توانایی آشکار جمهوری اسلامی برای احیای بخشهایی از برنامه هستهای خود، دولت اسرائیل هم فرصت کافی و هم نیاز اساسی برای اصلاح این دو اشتباه را دارد و ممکن است جنگ ۱۲ روزه، تنها نخستین جنگ ایران و اسرائیل بوده باشد: «در پی دو اشتباه در میانه لحظاتی طلایی و بیسابقه برای اسرائیل، اکنون این احساس وجود دارد که کار هنوز به پایان نرسیده و پیروزی نظامی، ناقص مانده است.»
به نوشته جروزالم پست، عملیات گسترده اسرائیل علیه ایران که ماه گذشته آغاز شد، هم از نظر گستره و هم از نظر پیچیدگی، بینظیر بود: حملهای همهجانبه با بهرهگیری از ابزارهای متعارف و مخفی که جهانیان را در بهت فرو برد.
در عرض چند ساعت، اسرائیل ساختارهای نظامی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی را هدف قرار داد و بسیاری از چهرههای کلیدی برنامه هستهای ایران را حذف کرد. تنها طی چند روز، تاسیسات هستهای نطنز و اصفهان از کار افتادند و مراکز حیاتی دیگر نیز نابود شدند.
همزمان، نیروی هوایی اسرائیل برتری کامل بر آسمان ایران را بهدست آورد.
این برتری هوایی به اسرائیل امکان داد مقادیر گستردهای از تسلیحات جمهوری اسلامی و بخشهای بزرگی از صنایع دفاعی ایران را هدف قرار داده و نابود کند. عملیات، در مسیر ثبت درخشانترین صفحات تاریخ نظامی اسرائیل قرار داشت تا اینکه دو اشتباه، یکی جدی و دیگری قابل جبران، روند را تغییر دادند.

ورود مستقیم آمریکا به میدان؛ اشتباهی راهبردی؟
نویسنده مطلب جروزالم پست بر این باور است که اشتباه اصلی روز ۲۲ ژوئن رخ داد؛ زمانی که اسرائیل به ایالات متحده اجازه داد بهصورت مستقیم در حملات علیه جمهوری اسلامی مشارکت کند.
با وجود محدود بودن اقدام آمریکا، این مشارکت باعث شد تا سابقه منحصربهفرد اسرائیل در اتکای کامل به توان نظامی خود، خدشهدار شود و همچنین، به گفته منتقدان، خنثیسازی تاسیسات بسیار محافظتشده فردو بهطور کامل انجام نشود.
بازدارندگی اسرائیل، از ابتدا بر این اصل بنیادین بنا شده که «خودمان از خودمان دفاع میکنیم».
از منظر راهبردی و حتی بقای اسرائیل، این اصلی اساسی است. تنها مورد دخالت مستقیم نیروهای خارجی در تاریخ جنگهای اسرائیل، مربوط به بحران سینا در سال ۱۹۵۶ بود که در آن، فرانسه و بریتانیا بهطور موازی و با اهداف جداگانهای وارد میدان شدند. تفاوت کلیدی با اقدام اخیر آمریکا این بود که آن کشورها بهصورت جداگانه و در جغرافیایی مستقل از اسرائیل عمل میکردند، در حالی که حمله هوایی آمریکا به فردو در چارچوب عملیات اسرائیل انجام شد.
با وجود پوشش رسانهای فراوان، اطلاعات تازه از شنود مکالمات مقامات ایرانی حاکی از آن است که اثربخشی حمله هوایی آمریکا به فردو محدود بوده و حتی با شگفتی مقامات ایرانی از ناکارآمدی آن همراه شده است.
به نظر میرسد بخشی از توان عملیاتی اسرائیل که قرار بود برای خنثیسازی فردو بهکار رود، صرف ارزیابی خسارات ناشی از حمله هواپیماهای بی-۲ آمریکایی شده است و نه اجرای طرح اصلی اسرائیل برای نابودی کامل این سایت استراتژیک.
دادههای منتشرشده از قطع مسیرهای دسترسی به فردو بهوسیله اسرائیل و اظهارات اتفاقی دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، درباره حضور ماموران اسرائیلی در محل برای ارزیابی خسارات، نشانههایی هستند از اینکه اسرائیل در واقع برنامههایی مستقل و مشخص برای هدفگیری فردو در اختیار داشته است.

تضعیف بازدارندگی اسرائیل
با واگذاری حتی بخشی از عملیات به قدرتی خارجی، اسرائیل بهطور موقت بازدارندگی تاریخی خود را تضعیف کرده است؛ حتی اگر آن اقدام خارجی از نظر فنی موفق بوده باشد.
این مساله بهویژه در مورد سایت فوقمحرمانه فردو اهمیت دارد چرا که این مکان بهعنوان مهمترین و محافظتشدهترین سایت هستهای در ایران شناخته میشود.
همین حال، ایالات متحده با ورود به عملیات، از منظر سیاسی سود برده است.
این اقدام به دولت ترامپ در واشینگتن امکان داد تا ضمن کاستن از خطر برای نیروهای آمریکایی، مشارکت مستقیم در اقدام علیه حکومت ایران را در کارنامه خود ثبت کند.
واشینگتن که بهدلیل نتایج محدود در جنگهای یمن، عراق و افغانستان زیر فشار بود، اکنون بهدنبال بازسازی قدرت بازدارندگی آمریکا و بهبود چهره رییسجمهور است: «هرچند رسانههای آمریکایی منتقد ترامپ بهسادگی این روایت را نپذیرفتهاند و محدودیت نتایج عملیات فردو نیز روایت تبلیغاتی کاخ سفید را تحتالشعاع قرار داده است.»

اشتباهی قابل جبران؛ خامنهای زنده ماند
در ادامه مطلب جروزالم پست آمده است که دومین اشتباه اسرائیل در این عملیات، از نوعی دیگر بود: «عدم هدفگیری و حذف آیتالله علی خامنهای و پسرش مجتبی که بهعنوان جانشین احتمالی وی شناخته میشود.»
به باور نویسنده، جمهوری اسلامی مبتنی بر ایدئولوژی آخرالزمانی و ضداسرائیلی است و جاهطلبی هستهای آن، «جزیی از یک ماموریت الهی برای نابودی اسرائیل و برپا کردن امپراطوری نوین اسلامی-ایرانی» است.
در چنین فضایی، اگر نابودی کامل حکومت ممکن نیست، باید دستکم به تضعیف جدی آن در کوتاهمدت پرداخت: «از بین بردن شخص رهبر و وارث احتمالیاش، میتوانست به تحقق این هدف - هم از منظر عملیاتی و هم نمادین - کمک کند. کشتن ولیفقیه که نماد زمینی نمایندگی خداوند و پیامبر است، شکستی ماورایی برای جمهوری اسلامی محسوب میشود.»
در مجموع، با در نظر گرفتن این دو اشتباه (یکی راهبردی و دیگری عملیاتی)، نویسنده بر این باور است که اگرچه اسرائیل به یک پیروزی تاریخی دست یافته اما ماموریت هنوز کامل نیست و آنچه بهدست آمده، تنها سهچهارم مسیر تا پیروزی نهایی است.

به دنبال حملات ۱۲ روزه اسرائیل که فرماندهان ارشد و سامانههای دفاعی حکومت ایران را هدف قرار داد، رهبران جمهوری اسلامی بار دیگر تا آستانه فروپاشی پیش رفتند؛ هرچند این نخستین بحران تهدیدکننده موجودیت آنها نبوده است.
به گزارش روزنامه والاستریت ژورنال، ایران امروز، همانند چهار دهه پیش در جریان جنگ خونین با عراقِ صدام حسین، خود را در مواجهه با دشمنی قدرتمندتر و تحت حمایت آمریکا میبیند. همانند آن زمان، جمهوری اسلامی در انزوا قرار دارد و احساس محاصره و تهدید دائمی، بر تصمیمگیریهای راهبردی آن سایه افکنده است.
نامگذاری خیابانها و مدارس بهنام سربازان و خلبانان کشتهشده در جنگ ایران و عراق، در سراسر کشور، یادآور این نبرد خونین است. جنگی که به تعبیر ولی نصر، استاد دانشگاه جانز هاپکینز و نویسنده کتاب «راهبرد بزرگ ایران»، «شکلدهنده تفکر امنیتی حاکم بر جمهوری اسلامی بوده» است.
نصر در گفتوگو با این روزنامه گفت: «نگاه امروز ایران این است که یک گلوله را رد کرده اما همچنان در معرض تهدیدی درازمدت قرار دارد.»
مقامهای جمهوری اسلامی پس از بمباران تاسیسات هستهای از سوی آمریکا، اعلام کردند که برنامه هستهای در ایران متوقف نخواهد شد.
عبدالرحیم موسوی که پس از کشتهشدن محمد باقری، رییس پیشین ستاد کل نیروهای مسلح بهدست اسرائیل، جای او را گرفت، با لحنی تند گفت: «ما عقبنشینی نخواهیم کرد.»
والاستریت ژورنال نوشت این اظهارات اگرچه حاکی از لحن جنگی و نمایش قدرت است اما در پس آن، اعتمادبهنفس واقعی رهبران جمهوری اسلامی نهفته است.
افشون استوار، کارشناس امور نظامی ایران در مدرسه افسری نیروی دریایی آمریکا، در گفتوگو با این روزنامه تاکید کرد: «رهبران ایران میدانند که میتوانند جنگی فرسایشی و بلندمدت را تحمل کنند؛ چیزی که شاید اسرائیل نتواند.»
در واپسین ساعات پیش از اجرای آتشبس، ایران موشکهایی به سوی اسرائیل پرتاب کرد که منجر به کشتهشدن چند اسرائیلی شد. هواپیماهای اسرائیل آماده حمله متقابل بودند اما به دستور دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، ماموریت لغو شد.
تجربه جنگ ایران و عراق
جنگ ایران و عراق که در سال ۱۹۸۰ و یک سال و نیم پس از انقلاب در ایران آغاز شد، با حمله صدام به خاک ایران در پی بیثباتی سیاسی و با هدف تصرف مناطق نفتخیز شکل گرفت.
این جنگ که هشت سال بهطول انجامید، با صدها هزار کشته از دو طرف به یکی از مرگبارترین درگیریهای قرن بیستم تبدیل شد.
صدام از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و تاسیسات نفتی ایران را هدف گرفت اما موفق به تصرف هیچ میدان نفتی مهمی نشد.
علی خامنهای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی، در دوران جنگ رییسجمهور بود.
در سال ۱۹۸۲، عملیات نافرجام ایران برای تصرف بصره، منجر به تلفات دهها هزار نفری شد و ضعف ساختار نظامی کشور را آشکار کرد.
بهدنبال این شکست، تهران راهبرد دفاعی خود را بازتعریف و مسیر ساخت موشک، پهپاد، برنامه هستهای و تشکیل شبکهای از گروههای نیابتی منطقهای را در پیش گرفت.
ولی نصر تاکید کرد: «اگر انقلاب ایدئولوژی را شکل داد، ساختار امنیت ملی ایران از دل جنگ ایران و عراق زاده شد.»
کارشناسان نظامی معتقدند رویکرد ایران در توسعه موشک و جنگافزارهای نامتقارن، در واکنش به فرسایش شدید منابع انسانی و نظامی در جنگ با عراق شکل گرفت.
استوار در اینباره گفت: «ایران نسبت به تلفات بسیار حساس شد. بنابراین، ماتریس بازدارندگی خود را ساخت.»
اما همین راهبرد، ایران را وارد مسیر تقابل با اسرائیل کرد. متحدان منطقهای جمهوری اسلامی از جمله حزبالله و حماس، بارها با اسرائیل درگیر شدند و برنامه هستهای حکومت ایران به تهدیدی موجودیتی برای اسرائیل تبدیل شد.
با این حال، تحلیلگران هشدار میدهند اعتماد به نفس تهران از پیروزی نسبی در جنگ با عراق، ممکن است بیش از اندازه باشد.
علی انصاری، استاد تاریخ ایران در دانشگاه سنتاندروز، در گفتوگو با والاستریت ژورنال گفت: «رهبران جمهوری اسلامی درک درستی از تاثیر یک جنگ هوایی واقعی ندارند. آنها بیش از حد بر دستاوردهای جنگ با عراق حساب کردهاند.»
در جریان حملات اسرائیل، پدافند هوایی ایران ناکارآمد بود، آژیرهای هشدار فعال نشدند و پناهگاه عمومی برای غیرنظامیان وجود نداشت. همزمان، شبهنظامیان نیابتی ایران نیز که ستون راهبرد بازدارندگی محسوب میشدند، در پی حملات اسرائیل تضعیف شدند و نقشی در نبرد نداشتند.
استوار در اینباره گفت: «ایران اکنون نه بازدارندگی مؤثر دارد و نه ارتشی برای جنگ کلاسیک. تنها چیزی که برایش باقی مانده، موشک و پهپاد است.»
سال ۱۹۸۸، پس از حملات شیمیایی، تهاجم مجدد عراق و ساقط شدن هواپیمای مسافربری ایران به دست آمریکا که ۲۹۰ قربانی بر جای گذاشت، جمهوری اسلامی آتشبس را پذیرفت.
این توافق بدون دریافت غرامت یا حتی اعتراف رسمی عراق بهتقصیر صورت گرفت. تهران، با وجود انزوای جهانی، بدون واگذاری خاک، جنگ را پایان داد و آن را «پیروزی مقاومت» نامید.
اکنون نیز جمهوری اسلامی در روایت رسمی، خود را پیروز جنگ با آمریکا و اسرائیل معرفی میکند، غنیسازی اورانیوم را ادامه میدهد و وعده بازسازی برنامه هستهای را میدهد.
آرش عزیزی، تاریخنگار ایرانی، در گفتوگو با والاستریت ژورنال تاکید کرد: «این انزوای استراتژیک همچنان ادامه دارد و همین باعث شده برخی در داخل نظام از ضرورت دستیابی به سلاح هستهای و ایجاد یک صنعت دفاعی مستقل سخن بگویند.»

نشریه جرزوالِم پست در سرمقالهای تحلیلی نوشت که سفر بنیامین نتانیاهو به واشینگتن بیش از آنکه یک نشست راهبردی در میانه جنگ باشد، یک «رویداد نمایشی» برای به نمایش گذاشتن اتحاد دوباره اسرائیل و آمریکا در بحبوحه تنشهای اخیر است.
این سفر که سومین دیدار نتانیاهو با دونالد ترامپ پس از بازگشت او به ریاستجمهوری محسوب میشود، قرار است به عنوان «رژه پیروزی» پس از حملات مشترک آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران معرفی شود؛ حملاتی که از دید نتانیاهو و حامیانش، هم پیام سیاسی روشنی به تهران فرستاد و هم نفوذ او را در داخل اسرائیل افزایش داد.
به نوشته این روزنامه، نتانیاهو از روایت جنگ با حکومت ایران برای تقویت پایگاه راستگرای خود بهره گرفته و حتی وکلایش از همین روایت به عنوان بهانهای برای به تعویق انداختن جلسات دادگاه فساد او استفاده کردهاند. همزمان، ترامپ نیز حمایت خود از اسرائیل را به یک «نمایش عمومی» تبدیل کرده و ضمن تاکید بر پشتیبانی نظامی، از توقف رسیدگی قضایی به پرونده نتانیاهو حمایت کرده است. این در حالی است که کاخ سفید اخیراً یک بسته تسلیحاتی ۵۱۰ میلیون دلاری برای تجهیز ارتش اسرائیل تصویب کرده است.
جرزوالِم پست مینویسد نتانیاهو موفق شد ترامپ را متقاعد کند که برخلاف تمایل اولیهاش به مذاکرات، دستور حمله به مراکز هستهای ایران را صادر کند. این حملات به تاسیسات فردو، نطنز و اصفهان، گرچه صرفاً جنبه نمادین داشت و توانمندی هستهای ایران را بهطور کامل از بین نبرد، اما تصویری از «همافزایی راهبردی» میان دو کشور ایجاد کرد.
این نشریه هشدار داده است که «پیروزیطلبی افراطی» میتواند به روند دیپلماسی لطمه بزند؛ بهویژه آنکه آتشبس اخیر با ایران هنوز پر از ابهام است و مسائلی چون توقف همکاری تهران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خطرات باقیمانده هستهای و مکانیزمهای راستیآزمایی بدون پاسخ ماندهاند.
در ادامه این تحلیل آمده است که همراستایی فعلی میان نتانیاهو و ترامپ به اسرائیل کمک کرده حمایت داخلی را تقویت کند و همزمان به ترامپ امکان داده خود را بهعنوان رئیسجمهوری «امنیتمحور» و صلحساز معرفی کند. این اتحاد جدید، از نظر سیاسی برای هر دو طرف کارآمد بوده است و آنها را قادر ساخته در افکار عمومی بر تصویر «تصمیمگیری قاطع» تاکید کنند.
جرزوالِم پست همچنین خاطرنشان کرده که چالشهای واقعی همچنان باقی است. آتشبسهای کنونی شکنندهاند و امکان بازگشت سریع درگیریها وجود دارد، بازسازی غزه فوریت دارد اما برنامه مشخصی برای آن در دست نیست و بحران هستهای ایران نیز احتمالا بهطور پایدار مهار نشده است.
این نشریه در پایان تاکید کرده که اگر این اتحاد و نمایش سیاسی نتواند به راستیآزمایی، خویشتنداری و یک دیپلماسی منطقهای پایدار منتهی شود، خاورمیانه دوباره به همان باتلاقی بازخواهد گشت که همه بازیگران میگویند میخواهند از آن اجتناب کنند.

در پی جنگهای پیدرپی از غزه تا لبنان و حملات اخیر به خاک ایران، اسرائیل در جایگاهی قرار گرفته که تهدیدهای مستقیم علیه موجودیت آن بهشدت کاهش یافته است.
اما بهنوشته نیویورکتایمز، این پیروزیهای نظامی، همزمان با تشدید انتقادات جهانی، اسرائیل را بهسوی انزوایی بیسابقه سوق داده است؛ جاییکه حتی دموکراسیهای غربی نیز یکی پس از دیگری از این کشور فاصله میگیرند.
امنترین موقعیت نظامی اسرائیل در تاریخ، با بهای سیاسی سنگین
پس از گذشت بیش از ۷۵ سال از تاسیس، اسرائیل که مساحتی برابر با ایالت نیوجرسی دارد، توانسته است دشمنان منطقهای خود را یکی پس از دیگری در هم بشکند، از حزبالله لبنان و حماس در غزه گرفته تا حوثیها در یمن و در نهایت، جمهوری اسلامی ایران، تامینکننده مالی و نظامی همه این گروهها.
بهنوشته نیویورکتایمز، اسرائیل اکنون برای نخستینبار از زمان اعلام موجودیت در سال ۱۹۴۸، با چشماندازی بدون تهدید قریبالوقوع مواجه است. خطر ایران هستهای بهطور چشمگیری کاهش یافته و اگرچه روابط با کشورهای عرب خلیج فارس شکننده است، اما نوعی ثبات شکننده در آن برقرار شده است.
در داخل، بنیامین نتانیاهو موفق شده است شراکت راهبردیاش با دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده را تحکیم کند.
ژنرال بازنشسته یاکو آمیدرور، مشاور امنیت ملی پیشین نتانیاهو، در گفتوگو با نیویورکتایمز تأکید کرده که امنیت مناطقی از اسرائیل که پیشتر تحت تهدید دائمی بودند، اکنون حتی از منهتن نیز بیشتر است.
اما این امنیت به چه قیمتی بهدست آمده است؟
عملیات بیوقفه و بیپوزش اسرائیل در پاسخ به حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، که به کشتهشدن ۱۲۰۰ نفر و گروگانگیری ۲۵۰ نفر انجامید، گرچه در نگاه حامیان امنیتی اسرائیل موفقیتآمیز بوده، اما تصویر بینالمللی این کشور را بهشدت آسیبپذیر کرده است.
اکنون در افکار عمومی جهان، اسرائیل کشوری متهم به جنایت جنگی و نسلکشی است. نظرسنجیها نشان میدهند که در بیشتر کشورهای غربی، اکثریت مردم دیدگاهی منفی به اسرائیل دارند.
در غزه، جنگ با حماس تاکنون جان دهها هزار نفر را گرفته، بیش از یکمیلیون نفر را آواره و زیرساختهای شهری را به ویرانهای بدل کرده است.
فقر، گرسنگی و بیخانمانی بیداد میکند. در طرف اسرائیلی نیز صدها نظامی کشته شدهاند و بیش از ۲۰ گروگان زنده، همچنان پس از گذشت بیش از ۶۰۰ روز، در تونلهای حماس زندانیاند.
در آمریکا، این جنگ اجماع دیرینه و دوحزبی حمایت از اسرائیل را در هم شکسته است. حالا اسرائیل به موضوعی مناقشهبرانگیز در کنگره، محافل دانشگاهی و فضای عمومی آمریکا تبدیل شده و همزمان، شمار حوادث یهودستیزانه در ایالات متحده و دیگر نقاط جهان افزایش یافته است.
شکاف در داخل اسرائیل؛ احساس رهاشدگی گروگانها
در داخل اسرائیل، اولویتدادن دولت به عملیات نظامی در غزه، لبنان و ایران، بهجای تمرکز بر آزادی گروگانها، خشم خانوادهها را برانگیخته است.
نیراء شارابی، همسر یوسی شارابی که در ۷ اکتبر از کیبوتص «بئری» ربوده و پس از ۱۰۰ روز در حمله هوایی اسرائیل در غزه کشته شد، به نیویورکتایمز میگوید: «واضح است که گروگانها دارند بهای این جنگ را میپردازند. دولت آنها را به حال خود رها کرده است.»

از سوی دیگر، افکار عمومی اسرائیل نیز دچار دوپارگی شده است. نظرسنجیها نشان میدهد که دوسوم اسرائیلیها خواهان توافقی برای پایان جنگ در غزه هستند، بهشرط آنکه گروگانها بازگردانده شوند.
درعینحال، حملات علیه شهروندان عربتبار اسرائیلی نیز افزایش یافته و برخی از آنها بهدلیل انتشار پستهای انتقادی در فضای مجازی، بازداشت شدهاند.
سایه ناامنی جهانی بر امنیت داخلی
لیئور سوخارین، دانشجوی ۲۵ ساله حقوق و اقتصاد در دانشگاه عبری اورشلیم و ساکن سابق نهاریا، شهری در مرز لبنان، به نیویورکتایمز میگوید: «در گذشته از موشکهای حزبالله میترسیدیم. حالا امنیت فیزیکی در داخل بیشتر شده، ولی احساس اعتمادبهنفس و امنیت روانی مردم پس از ۷ اکتبر فروپاشیده است.»
او که خدمت سربازیاش در واحد ذخیره ارتش بهتازگی به پایان رسیده، اضافه میکند: «حمله به حماس بسیار خوب بود، ولی هزینههایش در خارج از کشور بسیار سنگین بوده. امروز صحبتکردن به عبری در اروپا خطرناک است. ممکن است آسیب ببینی.»
خشم در جهان، جهش در جنبشهای ضداسرائیلی
جنبش جهانی تحریم و فشار علیه اسرائیل (بیدیاس) که پیش از این در حاشیه قرار داشت، اکنون به نیرویی جدی در اروپا تبدیل شده است. سازمان فلسطین سولیداریتی کمپین در بریتانیا، شمار اعضای خود را از ۶۵ هزار به ۳۰۰ هزار رسانده و بیش از ۱۰۰ دفتر در شهرهای مختلف این کشور افتتاح کرده است.
نیویورکتایمز مینویسد، اعتراضات ضداسرائیلی در جهان اغلب بهصورت مسالمتآمیز برگزار میشوند، اما مواردی از حمله مسلحانه یا خشونت علیه یهودیان نیز گزارش شده است. در واشینگتن، دو کارمند سفارت اسرائیل در حملهای با انگیزه سیاسی کشته شدند. در کلرادو، مردی راهپیمایان حامی آزادی گروگانها را بمبگذاری کرد و موجب مرگ یک زن شد.
در مقابل، مواردی از اسلامستیزی نیز افزایش یافته است. تنها چند روز پس از حمله ۷ اکتبر، پسر ۶ ساله فلسطینی-آمریکایی در شیکاگو توسط صاحبخانهاش به قتل رسید.
در دانشگاههای آمریکا، اعتراضات دانشجویی گاه به درگیری با پلیس کشیده شده است. در دانشگاه کلمبیا، بیش از ۱۰۰ دانشجو در جریان «اردوگاه همبستگی با غزه» بازداشت شدند.
گروههای چپگرای دانشجویی حتی خواستار «آزادی با هر وسیله ممکن، از جمله مقاومت مسلحانه» شدهاند؛ مواضعی که گرچه افراطی و اقلیتی هستند، اما چرخش قابلتوجهی در افکار عمومی علیه اسرائیل را نشان میدهند.
کاهش حمایت آمریکاییها از اسرائیل به پایینترین سطح در دو دهه اخیر
در تازهترین نظرسنجی مؤسسه گالوپ، تنها ۴۶ درصد آمریکاییها از اسرائیل حمایت کردهاند؛ این پایینترین رقم از سال ۲۰۰۰ تاکنون است. همزمان، میزان همدلی با فلسطینیان به ۳۳ درصد افزایش یافته، درحالیکه این عدد در سال ۲۰۰۳ تنها ۱۳ درصد بود.
دولت ترامپ، با بهرهبرداری سیاسی از این شکاف، دانشگاهها را به بیتفاوتی در برابر یهودستیزی متهم کرده است. در مقابل، سناتورهای دموکرات یهودی در نامهای به ربیسجمهوری تاکید کردهاند که «مبارزه با یهودستیزی» نباید به ابزاری برای حمله به استقلال دانشگاهها بدل شود.
موج جدید بهرسمیتشناسی فلسطین؛ فشار سیاسی اروپا بر اسرائیل
در عرصه دیپلماسی، اسرائیل بیش از هر زمان دیگری با انتقادهای رسمی و صریح مواجه شده است. نیویورکتایمز یادآور میشود که در سال ۲۰۲۴، سه کشور اروپایی، اسپانیا، نروژ و ایرلند، بهرسمیتشناسی دولت فلسطین را اعلام کردند؛ اقدامی نمادین ولی پیامدار. امانوئل مکرون، ربیسجمهوری فرانسه نیز اعلام کرده بهزودی به این جمع خواهد پیوست.
مقامهای اسرائیلی این تصمیمها را بهشدت محکوم کرده و مکرون را به «رهبری جنگ صلیبی علیه دولت یهود» متهم کردهاند. اما برخی فرماندهان سابق نظامی مانند آمیدرور این انتقادها را بیاهمیت میدانند و تاکید میکنند: «توان دفاعی اسرائیل و حذف دشمنان، بسیار مهمتر از آن است که جهان چه فکری درباره ما میکند.»





