چرا هر بار که ساسی مانکن آهنگی منتشر میکند، کل ساختار آموزش و پرورش جمهوری اسلامی به لرزه درمیآید؟ چرا دانشآموزان ایرانی ساسی را بیشتر از مربیان پرورشی خود دوست دارند؟ چرا ساسی مانکن تبدیل به کابوس تمامنشدنی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی شده است؟
پس از انتشار آهنگ جدید ساسی مانکن با نام «مارمولک»، استقبال گستردهای از سوی دانشآموزان در ایران مشاهده شد که بار دیگر ساختار آموزشی جمهوری اسلامی را به چالش کشید. انتشار آهنگ «جنتلمن» او نیز با استقبال دانشآموزان و خشم مقامات حکومت روبهرو شده بود .
غلامعلی حداد عادل، مشاور عالی علی خامنهای، که پیشتر معاون آموزش و پرورش بوده و مدرسهای غیرانتفاعی در خیابان فرشته تهران دارد، به آهنگ ساسی مانکن واکنش نشان داد و گفت اگر معاونت پرورشی مدارس را منحل نمیکردند، وضعیت فعلی مدارس چنین نمیشد.
اظهارات حداد عادل در واکنش به ویدیوی آهنگ ساسی مانکن مطرح شده است، جایی که این خواننده ایرانی بخشی از ترانه خود را در فضایی شبیه به یک مدرسه دخترانه، با سبک و مدل مدارس جمهوری اسلامی، اجرا میکند.
در این بخش، ساسی مانکن فحشی نثار معلمان دینی و مربیان پرورشی مدارس میکند.
پس از حداد عادل، تحلیلگران سیاسی داخلی، از جمله احمد زیدآبادی، نیز وارد این بحث شدند.
زیدآبادی در یادداشتی به نام «ساسی و مربیان تربیتی» تصریح کرد بسیاری از مربیان تربیتی مدارس با نگاههای خرافی و سطحی خود، دانشآموزان را از دین دور کرده و موجب گرایش آنها به آثار ساسی مانکن و امیر تتلو شدهاند.
او افزود مربیان تربیتی مدارس بهجای آموزش و پرورش صحیح، ذهن دانشآموزان را با خرافات و ترسهای بیاساس پر کردهاند.
واقعیت این است که مربیان تربیتی در مدارس ایران پس از انقلاب اسلامی بهعنوان نمادهایی از سرکوب و شکنجه شناخته میشوند و بسیاری از دانشآموزان آنها را افرادی عبوس و زورگو میدانند که در پی تحمیل ایدئولوژی رژیم هستند.
خاطرات دانشآموزان از این مربیان معمولا با ترس و تهدید به آتش جهنم و اعمال خشونتآمیز همراه است.
علاقه دانشآموزان به آهنگهای ساسی مانکن و نفرت آنها از مربیان تربیتی بهدلیل ناسازگاری جمهوری اسلامی با طبیعت انسانی است. جمهوری اسلامی با موسیقی، رقص و شادی مخالف است، در حالی که اینها اجزایی اساسی و جداییناپذیر از ذات بشر هستند.
مخالفت حکومت با موسیقی و رقص، در واقع با هویت انسانها در تضاد است و این تناقض باعث شده که بسیاری از دانشآموزان خود را بیشتر به موسیقیهای مخالف حکومت نزدیک احساس کنند تا به افرادی مانند حداد عادل که سعی دارند آنها را تحت فشار قرار دهند.
جمهوری اسلامی نهتنها با موسیقی و رقص بلکه با بسیاری از خواستههای طبیعی بشر مخالف است.
وقتی موسیقی در مدارس جایی ندارد، خانوادهها خود برای آموزش آن به فرزندانشان تلاش میکنند و دانشآموزان در محافل خانوادگی یا دوستانه، رقص و موسیقی را فرامیگیرند. این واقعیت نشاندهنده شکست سیاستهای رژیم در برابر طبیعت انسانی است.
مشکل اصلی جمهوری اسلامی این است که خود را در مقابل خواستههای مردم قرار داده است. مردم موسیقی، رقص، آزادی پوشش و حقوق بشر را میخواهند، در حالی که حکومت با این خواستهها مخالفت میکند.
موسیقی و هنرمندانی که حکومت با آنها مخالفت میکند، مانند شروین حاجیپور، مهدی یراحی و توماج صالحی، به نمادهای مقاومت در برابر رژیم تبدیل شدهاند.
هرچه حکومت برای محدود کردن هنر و موسیقی تلاش کند، مردم همچنان در برابر این سرکوب مقاومت خواهند کرد. شکست جمهوری اسلامی در نهایت در دل مردم اتفاق افتاده است و آنچه که امروز در خیابانها مشاهده میکنیم، نماد بیرونی این شکست است.
دخترانی که دیگر حجاب تحمیلی رژیم را نمیپذیرند و موسیقیهایی که مردم به آن گوش میدهند، نشاندهنده این است که نظام جمهوری اسلامی در مقابل خواستههای مردم شکست خورده است و فقط پوسته نظام باقی مانده تا کاملا فروبپاشد.
شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی درباره احتمال فاصله گرفتن جمهوری اسلامی از گروههای نیابتی خود در منطقه، درپی فشارهای آمریکا، به ایران اینترنشنال گفت: «برنامه سپاه پاسداران در آینده این است که سرمایههای ایران را برای گروههای تروریستی الشباب و القاعده در آفریقا خرج کند.»
او افزود که این هزینه به جای توسعه اقتصادی در داخل کشور صورت میگیرد.
محسن سازگارا، عضو شورای مدیریت گذار درباره حمله آمریکا به حوثیهای یمن گفت که این حمله با حملات گذشته آمریکا به حوثیها متفاوت است.
او به ایران اینترنشنال گفت: «تفاوت حملات اخیر نسبت به حملات مشابه در دوره بایدن این است که علاوه برحمله نظامی، ترامپ به جمهوری اسلامی هشدار داد که مصمم است در صورت ادامه تهدیدهای حوثیها، علیه جمهوری اسلامی اقدامات شدیدی اعمال کند».
جشنهای نوروز همچنان زنده و پرشور در سراسر ایران برگزار میشود؛ این نه از سر لطف حکومت، بلکه به دلیل ایستادگی مردم در برابر سرکوب فرهنگی است.
نوروز بهعنوان جشنی ریشهدار در تاریخ ایران فراتر از یک مناسبت تقویمی است. این آیین نماد هویت ملی، پیوندهای فرهنگی و ایستادگی در برابر تحمیل ایدئولوژیک است.
حکومت جمهوری اسلامی از همان ابتدای استقرار خود کوشیده است تا نوروز و سایر سنتهای ملی ایرانیان را کمرنگ کند. مقابله با نوروز تنها محدود به امسال نیست، بلکه روندی است که از سال ۱۳۵۷ آغاز شده و همچنان ادامه دارد.
از تغییر نام چهارشنبهسوری به «چهارشنبه آخر سال» گرفته تا معرفی «روز طبیعت» بهجای سیزدهبدر، همگی تلاشهایی بودهاند برای تحریف سنتهای ایرانی و تحمیل یک قرائت حکومتی بر فرهنگ مردم.
با این حال، همانگونه که مردم در برابر تلاشهای گذشته برای حذف نوروز ایستادگی کردند، امروز نیز با وجود تهدیدات امنیتی، بازداشتها، و ممنوعیتهای رسمی، جشنهای نوروزی را با شور و حرارت برگزار میکنند.
نوروز تنها یک جشن نیست، بلکه یک بیانیه است. هر سال که مردم علیرغم فشارهای حکومت، آیینهای نوروزی را برگزار میکنند، در واقع پیام روشنی به حاکمان میدهند: این سرزمین تاریخی طولانی دارد که فراتر از حکومتهای گذراست.
۲۸۰۰ سال پیش مادها نوروز را در آغاز بهار جشن میگرفتند، ۲۶۰۰ سال پیش در دوران هخامنشیان این آیین در سراسر امپراتوری گسترده شد، و امروز نیز علیرغم تمام سرکوبها، نوروز همچنان پابرجاست.
اصرار حکومت بر جلوگیری از جشنهای نوروزی در شهرهای کردنشین و دیگر نقاط ایران، نهتنها مانع از برگزاری این جشنها نشده، بلکه به نمادی از مقاومت فرهنگی مردم تبدیل شده است.
همانگونه که اقدامات جمهوری اسلامی برای جلوگیری از بزرگداشت روز کوروش در پاسارگاد ناکام ماند، تلاشهای حکومت برای محدود کردن نوروز نیز نتیجهای جز افزایش همبستگی ملی در برابر تحمیلهای ایدئولوژیک نداشته است.
حکومتی که از مردم میخواهد در برابر مشکلاتی همچون قطعی برق، کمبود آب و تورم افسارگسیخته صبر پیشه کنند، چگونه انتظار دارد که همان مردم در برابر ممنوعیت شادی و جشن نیز سکوت کنند؟
این برخوردهای حکومتی بیش از آنکه نشانهای از قدرت باشد، نشاندهنده ترس و ضعف است.
حکومتی که از نوروز، از جشن و شادی مردم وحشت دارد، بهروشنی در برابر یک حقیقت تاریخی و فرهنگی شکست خورده است؛ نوروز برخلاف اراده حکومت، نهتنها خاموش نخواهد شد، بلکه سال به سال پررنگتر و با صلابتتر ادامه خواهد یافت. نوروز تجلی روح ایرانی است و این روح را هیچ حکومتی نمیتواند از میان بردارد.
نکته مهم آنکه تقابل با نوروز و سایر اشکال فرهنگ ایرانی از بالاترین سطوح حکومت تا پایینترین ردههای آن در جریان است و در واقع به امر و رضایت علی خامنهای صورت میگیرد.
مدتی است که روابط ایران و ترکیه تیره شده است، تحولات اخیر در سوریه، بهویژه سقوط دولت بشار اسد و تغییرات در معادلات قدرت، این رقابت ژئوپلیتیکی را وارد مرحله تازهای از رویارویی آشکار دیپلماتیک کرده است.
در حالی که هر دو کشور پیشتر تلاش داشتند اختلافات خود را در سطحی کنترلشده مدیریت کنند، اظهارنظرهای اخیر مقامات طرفین نشان داده که شکاف میان تهران و آنکارا عمیقتر از آن است که با دیپلماسی پشت پرده پوشانده شود.
رسانههای دو کشور به شدت یکدیگر را هدف قرار دادهاند و حتی دیدار هفته گذشته وزرای خارجه ایران و ترکیه نیز نتوانسته از شدت تنش بکاهد. در آنکارا، ترکیه خود را پیروز معادلات سوریه میداند و تهران را به بازی با کارتهای سوخته متهم میکند، در حالی که در تهران، ترکیه را متهم به خیانت، ماجراجویی و همدستی با گروههای افراطی میکنند.
اما آن چه بیش از پیش این تقابل را تشدید کرده، کشتار علویان در سوریه طی روزهای اخیر است. برخی مقامات ایران ترکیه را مسئول این جنایت میدانند و از آنکارا خواستهاند که موضع خود را شفاف کند. ترکیه اما ایران را متهم به ایجاد تفرقه در سوریه کرده و مقامات تهران را همدست جنایتهای اسد میداند.
از اظهارات فیدان تا تهدیدهای تهران؛ تنش ایران و ترکیه به کجا میرسد؟
سرآغاز تنش اخیر میان ایران و ترکیه، اظهارات هاکان فیدان، وزیرخارجه ترکیه روز ۱۰ اسفند در مصاحبهای با الجزیره بود، جایی که او ایران را متهم کرد که با تکیه بر گروههای شبهنظامی، نهتنها امنیت خود را به خطر انداخته، بلکه هزینهای فراتر از دستاوردهایش پرداخته است.
او با اشاره به نقش ایران در سوریه و حمایت احتمالی تهران از نیروهای کُرد، هشدار داد: «اگر کشوری در امور داخلی کشور دیگری دخالت کند و از گروههایی برای بیثبات کردن آن کشور حمایت کند، ممکن است خود نیز با اقدام متقابل مواجه شود.»
او همچنین با لحنی کنایهآمیز گفت: «هیچچیز در دنیای امروز پنهان نمیماند. قابلیتهایی که شما دارید، دیگران هم دارند. بنابراین، اگر نمیخواهید به پنجرهتان سنگ پرتاب شود، به پنجره دیگران سنگ پرتاب نکنید.»
این اظهارات، واکنش فوری و تند تهران را در پی داشت. اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه ایران، در پاسخ تاکید کرد که ایران همواره از مقاومت حمایت کرده و در عین حال، با تروریسم و خشونت مقابله کرده است. اما این پاسخ، آنکارا را قانع نکرد و رسانههای ترکیه، ایران را به ایجاد ناامنی، بهویژه در مناطق کُردنشین، متهم کردند.
حتی در سطح دیپلماتیک نیز تنشها فروکش نکرد. هر دو کشور سفیر کشور مقابل را برای ارائه توضیحات «دعوت» کردند، اما به عمد از واژه «احضار» پرهیز شد. این تلاش دیپلماتیک ظاهراً برای کنترل سطح تنش صورت گرفت، اما مواضع تند مقامات ایران و اتفاقات منطقه تنش را همچنان جدی نگه داشته است.
علیاکبر ولایتی، مشاور رهبر جمهوری اسلامی، هشدار داد که «ایران هرگز در برابر گزافهگوییها سکوت نخواهد کرد.» از سوی دیگر، ابوالفضل ظهرهوند، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، ترکیه را متهم کرد که با ریسک بزرگی در سوریه وارد شده و دولت قانونی آن را سرنگون کرده است. او در ادامه مدعی شد: «ترکیه امروز شریک و متحد اسرائیل شده است.»
از سوریه تا قفقاز؛ نبرد مواضع!
این روزها سوریه، نقطه اوج اختلافات ژئوپلیتیکی ایران و ترکیه است. تنشها میان دو کشور پس از سقوط بشار اسد در آذر ۱۴۰۳ شدت گرفت و لحن مقامات آنکارا در قبال تهران تندتر شد.
رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، در ۲۰ اسفند، با کنایهای مستقیم به ایران گفت: «کسانی که به مدت ۱۴ سال و در حالی که کودکان بیگناه با بمبهای بشکهای و سلاحهای شیمیایی {در سوریه} کشته میشدند، سکوت کردند، امروز نمیتوانند بیایند و نسبت به ما گستاخی کنند.»
این موضعگیری، ادامه همان نگاهی است که اردوغان در سال ۲۰۱۴ به رهبر جمهوری اسلامی گفته بود. اما اکنون جایگاه تهران و آنکارا در سوریه تغییر یافته است.
فیدان، که رسانههای نزدیک به حکومت ایران او را «جاسوس سابق» میخوانند، پس از سقوط دمشق اعلام کرد: «ما در طرف درست تاریخ ایستادهایم. آنچه در سوریه رخ میدهد، شبیه مبارزات استقلال ترکیه است.»
این موضعگیری نشان داد که آنکارا خود را پیروز میدان میداند و موقعیت جدید را فرصتی برای تثبیت نفوذ منطقهای خود میبیند و تهران یکی از مهمترین تهدیدات پیش رو است.
اما سوریه تنها میدان تنش میان تهران و آنکارا نیست. رقابت در قفقاز جنوبی نیز از دیگر محورهای اختلاف دو کشور است. ایران، نفوذ فزاینده ترکیه در این منطقه را تهدیدی برای موقعیت ژئوپلیتیکی خود میداند و آن را تلاشی برای محاصره تهران ارزیابی میکند.
در مقابل، ترکیه سیاست خود را بخشی از راهبرد گسترش نفوذ در جمهوری آذربایجان و کشورهای ترک زبان آسیای مرکزی معرفی میکند. این تلاش ترکیه، در تهران با سوءظن دنبال میشود و برخی تحلیلگران، آنکارا را حامیان جریانهای «پانترک» در ایران میدانند و آن را مصداق همان تهدید فیدان درباره «سنگ به پنجره» اعلام میکنند.
روزنامه شرق نیز گزارش داده که ترکیه بهطور ضمنی از برخی «گروههای تجزیهطلب آذربایجانی» حمایت کرده و این مسئله میتواند تنشهای میان دو کشور را افزایش دهد.
ایران و ترکیه؛ تقابل نیابتی یا جنگ مستقیم؟
با افزایش تنش بین تهران و آنکارا، برخی رسانههای غربی و تحلیلگران سیاسی سناریوی تقابل نظامی مستقیم میان ایران و ترکیه را مطرح کردهاند. برندون ویچرت، تحلیلگر نشنال اینترست، در اواسط بهمن هشدار داد که این رویارویی ممکن است و عراق میتواند به میدان نبرد دو کشور تبدیل شود، زیرا گسترش نفوذ ترکیه در منطقه، ایران را به واکنشی تهاجمیتر سوق میدهد.
در مقابل، «میدل ایست آی» این تنش را بخشی از رقابت سنتی میان تهران و آنکارا میداند. هرچند این اختلافات میتواند درگیریهای نیابتی را تشدید کند.
اما با وجود شکاف عمیق در دیدگاههای تهران و آنکارا، هیچ نشانهای از تمایل دو کشور به درگیری مستقیم دیده نمیشود. ایران که درگیر تهدیدات امنیتی متعددی، از جمله حضور آمریکا در منطقه و فشار اسرائیل است، نمیخواهد جبهه جدیدی بگشاید که موقعیت راهبردیاش را پیچیدهتر کند.
علاوه بر این، رویارویی مستقیم با ترکیه، که عضو ناتو است، میتواند برای تهران هزینههای غیرقابل پیشبینی داشته باشد.
از سوی دیگر، ترکیه نیز با وجود سیاستهای تهاجمی خود، با بحرانهای اقتصادی و چالشهای داخلی روبهروست. در چنین شرایطی، ورود به یک جنگ با همسایه شرقی، ریسک بالایی برای آنکارا خواهد داشت.
به نظر میرسد تقابل ایران و ترکیه احتمالاً در بدترین حالت، همچنان در قالب جنگهای نیابتی در عراق و سوریه ادامه یابد—همانگونه که در سالهای گذشته نیز شاهد آن بودهایم.
ترکیه، با اتکا بر گروههای اسلامگرای مسلح در سوریه، میتواند از آنها بهعنوان ابزاری علیه ایران استفاده کند، درحالیکه ایران نیز با نفوذ بر گروههای شیعه در عراق و سوریه، میتواند درصدد محدود کردن قدرت آنکارا برآید.