سه سال پس از خیزش مهسا، دانشگاه در ایران در منفعلانهترین وضعیت خود قرار دارد. دههها سرکوب و سوءمدیریت، دانشگاه را از هویت و کارکرد اصلیاش تهی کرده و آن را به نهادی بیروح بدل ساخته است؛ نهادی که بیش از آنکه کانون تفکر و تضارب آرا باشد، کارخانهای برای صدور مدرک است.
شاید جمهوری اسلامی این وضعیت را مطلوب خود بداند، اما پرسش این است که آیا روند تحولات آینده نیز به سود حکومت خواهد بود؟ آیا دانشگاه میتواند بار دیگر همچون دهه ۷۰ خورشیدی میداندار جنبشهای آزادیخواهانه شود و قدرت را به چالش بکشد؟
این نوشتار بهدنبال پاسخی برای این پرسشهاست و نگاهی دارد به آنچه طی این سه سال بر دانشگاه گذشته و پیامدهای آن برای ساختار آموزش عالی ایران.
دوران پسامهسا و سرکوب کمسابقه
حدود دو سال از دوران پسامهسا در دولت ابراهیم رئیسی گذشت.
سیاستهای گزینش نیروی انسانی در جمهوری اسلامی همواره با سختگیری همراه بوده است. از آموزش و پرورش و دانشگاه گرفته تا اداره برق، فدراسیون بولینگ و سازمان تامین اجتماعی، فرآیند استخدامی همواره تحت نظارت نهادهای امنیتی و «خواص» قرار داشته و پروندهها با ملاحظات سیاسی و ایدئولوژیک ارزیابی شدهاند.
در فرآیند جذب، ترفیع و ارتقای اعضای هیئت علمی نیز ارزیابیهای سیاسی و اعتقادی بهعنوان بخشی از روال اداری نهادینه شده است؛ از قرائت قرآن و پرسش درباره احکام فقهی همچون وضو و تیمم تا تبیین ولایت فقیه و پاسخگویی به پرسشهایی درباره مسائل روز سیاسی.
اما آنچه پس از مهسا بر دانشگاه گذشت، حتی طبق معیارهای معمول سرکوب جمهوری اسلامی نیز کمسابقه بود. حکومت خطر را بنیادین ارزیابی کرد و کوچکترین عقبنشینی را جایز ندانست. در حالی که در اوج اعتراضات، برخی حامیان حکومت در دانشگاهها از ضرورت «دیالوگ» سخن میگفتند، در دوره پسامهسا رویکرد دولت رئیسی بهطور آشکار بر «خالصسازی» متمرکز شد.
گرچه استخدام افراد «همسو» پیشتر نیز در جمهوری اسلامی امری رایج بود، تجربه اعتراضات ۱۴۰۱ به حکومت نشان داد که صرف سرکوب و ایجاد فضای امنیتی کافی نیست و باید برای تضمین برتری عددی استادان وفادار به نظام نیز اقدام کرد.
در نتیجه، معیارهای دانش، مهارت تدریس و توان پژوهشی در فرآیند جذب به حاشیه رانده شدند و «وفاداری» بهعنوان شاخص اصلی جای آنها را گرفت. که را باید ملامت کرد؟
اصلاحطلبی تراز جمهوری اسلامی
مرداد ۱۴۰۳ دولت پزشکیان روی کار آمد و همانند سایر دولتهای اصلاحطلب، سیاست «زیبا سخن گفتن و زشت عمل کردن» بار دیگر تکرار شد. همانند کابینه پزشکیان، دانشگاهها نیز روی گردش نخبگان به خود ندیدند و مجددا چهرههای «امتحان پسداده» و «مورد وثوق» در راس کار گماشته شدند.
روسای دانشگاهها از ضرورت تحول و اصلاحات سخن میگویند، اما همزمان مشکلات مالی و فشارهای بیرونی را بهعنوان توجیهی برای عدم تحقق تغییرات اساسی مطرح میکنند.
بدین ترتیب، مسئولیت کاستیها به گردن «تندروها» انداخته میشود و دستاوردهای محدود و کماثر، بهعنوان شاخص موفقیت اصلاحطلبان برجسته میشود. نتیجه آنکه جامعه دانشگاهی باید سپاسگزار باشد که اوضاع به «وخامت» گذشته نیست؛ اصلاحطلبی تراز جمهوری اسلامی.
در دولت پزشکیان مناظرههای سیاسی در دانشگاهها عمدتا میان کسانی مانند فواد ایزدی و صادق زیباکلام برگزار میشود؛ نمایندگان جریانهای متقابل که در نهایت بر سر اصل وفاداری به نظام اتفاق نظر دارند.
این مناظرهها شاید بخشی از حامیان حکومت و طیف اصلاحطلب را راضی کند، اما برای افکار عمومی که سالهاست روایت دیگری از تغییر در سر دارند، قانعکننده نیست.
استادان شبحوار و چشم سراسربین
اعضای هیئت علمی امروز حضوری کمرنگ و محتاط در دانشگاهها دارند؛ شبحوار میآیند و میروند. آنان همچون سایر اقشار جامعه بهخوبی آگاهند که کوچکترین اعتراض هزینههای سنگینی بهدنبال خواهد داشت.
بسیاری از آنها با مشکلات اقتصادی و قسط خانه و خودرو دستوپنجه نرم میکنند و بیم آن دارند که در صورت از دست دادن همین حقوق اندک که حتی در مقایسه با استانداردهای جهانی و کشورهای همسایه چون عراق ناچیز و مضحک است، امکان تامین معاش خود را نداشته باشند.
در چنین فضایی، شمار قابل توجهی از استادان «زورچپان» - افرادی که حتی در رویاهایشان نیز تدریس در دانشگاه را متصور نبودند -در سالهای اخیر وارد نظام آموزش عالی شدهاند. این گروه نهتنها اعتراضی به وضع موجود ندارد، بلکه خواهان تداوم نظم مستقر است.
در مقابل، بخش مهمی از استادان منتقد به خودسانسوری روی آوردهاند. با توجه به افزایش حضور استادان همسو با نظام، نوعی «چشم سراسربین» فوکویی بر فضای دانشگاه حاکم است که نتیجه آن چیزی جز تشدید خودسانسوری و انفعال نیست. که را باید ملامت کرد؟
دانشجو؛ بیپروا اما سرخورده
دانشجوی امروز جسورتر از گذشته است. اعتراضات دانشجویی همچنان ادامه دارد، اما عمدتا بهصورت خودجوش، کوتاهمدت و فاقد سازماندهی است.
دانشجو دیگر بهراحتی تن به هنجارهای حکومتی و محدودیتهای پوشش نمیدهد. با این حال، فقدان تشکلهای مستقل محسوس است؛ حکومت یا تشکلهای دانشجویی را به تعطیلی کشانده یا آنها را به وفاداران سپرده است.
حاصل این وضعیت، تشکلهایی است که حداکثر به برگزاری «کارگاههای علمی» یا «اردوهای فرهنگی» بسنده میکنند، «ساختارشکن» نیستند و تنها به نقدهای کنترلشده مجال بروز میدهند.
در چنین شرایطی، دانشجو بهخوبی میداند که دانشگاه دیگر نه محل یادگیری است و نه بستر جدی کنشگری سیاسی. در بهترین حالت، دانشگاه برای او مکانی است برای اخذ مدرک.
افزون بر این، بسیاری از دانشجویان بهدلیل فشارهای اقتصادی از همان دوره کارشناسی وارد بازار کار میشوند؛ در نتیجه انتظار مشارکت فعال و تمامعیار آنان در حیات دانشگاهی انتظاری گزاف است.
همچنین باید این نکته را در نظر گرفت که میدان اصلی اعتراض دانشجویان امروز نه صحن دانشگاه، که غالبا فضای مجازی است. جمهوری اسلامی این واقعیت را میداند و از قدرت بسیجگری فضای مجازی بیم دارد.
با این حال، دانشجو در عین شجاعت، دچار نوعی سرخوردگی عمیق شده است. او آینده را تیره و نامطمئن میبیند و آگاه است که با وجود حاکمیت استبدادی از یکسو و اپوزیسیونی پراکنده از سوی دیگر، امید به تغییر ممکن است به سراب بدل شود.
از این رو، بهجای پرداخت هزینهای که چشمانداز روشنی ندارد، ترجیح میدهد بر لحظه تمرکز کند و راهی برای «گریز» و ساختن آیندهای امنتر در بیرون از مرزهای ایران بیابد.
بر اساس گزارشهای رسیده از دانشگاههای ایران، مهاجرت به یکی از محورهای اصلی گفتوگو در میان دانشجویان بدل شده است. حتی بسیاری از دانشجویان مقطع کارشناسی هدف اصلی خود را صرفا اخذ مدرک و فراهمکردن زمینه خروج از کشور به هر قیمت ممکن میدانند. که را باید ملامت کرد؟
خشونت ساختاری و دانشگاهِ بینفس
طبق تعریف «خشونت ساختاری»، آسیبهای نهادی افراد را در موقعیتی قرار میدهند که از امکان تامین نیازهای اساسی یا بهرهمندی از حقوق بنیادین خود محروم میمانند.
در چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی با خاموشکردن چراغ تعقل و گفتوگو، سرکوب جنبشهای مدنی و صنفی و تمرکز قدرت در دست حاکمیت مطلقه، فضای اجتماعی و فکری را بهشدت محدود کرد.
دانشگاه که زمانی نماد تضارب آرا، تحلیل انتقادی و ارائه راهحلها بود، بهتدریج از مشروعیت تهی شد. امروز دانشگاه بیش از آنکه مرکز تولید اندیشه باشد، به کارخانهای برای صدور مدرک تبدیل شده و گاه تا مدرکفروشی پیش رفته است.
استادان در پی ارتقای مرتبه علمی، افزایش اندک حقوق و دستیابی به پرستیژ دانشیاری یا استادیاری، ناگزیر به تولید انبوه مقالات علمی شدهاند. آموزش به حاشیه رانده شده و جایگاه معلمی ارزش خود را از دست داده است.
آنچه تولید میشود اغلب مقالاتی است که خوانندهای ندارد، با مسائل اجتماعی بیارتباط است و قادر به حل مشکلات واقعی جامعه نیست.
راهاندازی مجلات پژوهشی خود به صحنهای برای رقابتهای شخصی و گروهی بدل شده و رابطه استاد و دانشجوی تحصیلات تکمیلی نیز در بسیاری موارد به مبادلهای ابزاری تقلیل یافته است. حتی خرید و فروش مقاله دیگر پدیدهای استثنایی به شمار نمیآید؛ استاد سفارش میدهد، هزینه میپردازد و مقاله دریافت میکند. که را باید ملامت کرد؟
انفجارِ در راه
جمهوری اسلامی با سلب مشروعیت از دانشگاه و سپردن اختیارات به نهادهای امنیتی، قواعد بازی را بر محور خشونت تعریف کرد و خود به حاکم داس بهدست تبدیل شد.
دانشگاه دیگر بستر گفتمانسازی و پرورش اندیشه نیست و این شاید از بزرگترین خطاهای راهبردی حکومت در چهار دهه گذشته باشد؛ خطایی که عرصه فعالیتهای مدنی و کنشگری دانشگاهی را به بنبست کشاند و در نهایت میدان را به خیابان و حتی به موشک سپرد.
لنگستون هیوز، شاعر آفریقاییـآمریکایی، در شعر معروف خود «رویای معوقه» میپرسد: «برای رویای معوقه چه رخ خواهد داد؟ آیا خشک خواهد شد چون مویز زیر آفتاب؟ آیا خواهد چرکید مانند زخمی پر خوناب؟ ... یا منفجر خواهد شد؟»
ایران امروز در آستانه انفجاری بزرگ است. هنوز امید به دانشجویان بسته است تا جرقه این تحول باشند، اما انسجام تشکیلاتی و گفتمانی در جنبش دانشجویی بهشدت کمرنگ است. هیچکس نمیداند چه زمانی و چگونه این حادثه رخ خواهد داد، اما وقوع آن دیر یا زود محتمل است - و این بار دیگر جمهوری اسلامی پیروز میدان نخواهد بود.
حاکم داسبهدست ممکن است در آتش خشم مردم بسوزد؛ امید آنکه در این انفجار، بذر آبادی و امکان بازسازی همچنان محفوظ بماند.
نشست ویژه عربی–اسلامی که این هفته در دوحه برگزار میشود، در ظاهر نمایش همبستگی منطقهای با قطر است، اما پیام اصلی آن خطاب به ایالات متحده است: واشینگتن باید از متحدانش در برابر حملات اسرائیل حمایت کند.
به نوشته روزنامه اسرائیلی هاآرتص، این سومین نشست از این دست در دو سال گذشته است و بهویژه پس از حمله هوایی اسرائیل به قطر اهمیتی تازه یافته است.
محور اصلی نشست ظاهراً مسئله غزه خواهد بود، اما در عمل، جنگ در غزه اکنون تهدیدی برای کشورهای عربی و متحدان آمریکا قلمداد میشود. شرکتکنندگان بر این باورند که حمله به قطر نشان داد حتی موقعیت آنها بهعنوان متحدان واشینگتن نیز مصونیت ایجاد نمیکند.
سوابق و تصمیمات احتمالی
دو نشست مشابه در نوامبر ۲۰۲۳ و سال بعد برگزار شد که خروجی آن بیشتر بیانیههای بلندپروازانه بود تا اقدامات عملی. این بار نیز مقامهای قطری و مصری به رسانههای عربی گفتهاند گزینههایی همچون قطع روابط با اسرائیل، کاهش سطح نمایندگی دیپلماتیک، تحریمهای اقتصادی و تشکیل «کمیته ویژه اقدام» در حال بررسی است.
ایده ایجاد نیروی چندملیتی عربی برای حفاظت از مرزها و مقابله با «حملات خارجی» ــ عمدتاً اسرائیل ــ نیز دوباره مطرح شده است.
با این حال، تجربه نشان داده چنین نشستهایی میتواند نتایج عملی داشته باشد. نمونه بارز، تشکیل کمیتهای به رهبری عربستان پس از اجلاس سال گذشته بود که زمینهساز تصویب قطعنامه اخیر مجمع عمومی سازمان ملل برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین شد.
هرچند اسرائیل همچنان میتواند به وتوی آمریکا در شورای امنیت تکیه کند، اما فضای بینالمللی در دو سال گذشته بهطور محسوسی تغییر کرده است.
تغییر رویکرد بینالمللی
هاآرتص مینویسد قطعنامه اخیر سازمان ملل صرفاً نمادین نیست، بلکه راهکاری عملی برای پایان جنگ غزه و محدود کردن دامنه عملیات اسرائیل در منطقه معرفی میشود.
این قطعنامه با حمایت کشورهای غربی همراه شد؛ از تحریمهای آلمان، نروژ، اسپانیا و بریتانیا گرفته تا بحران تجاری با ترکیه و بایکوتهای غیررسمی فرهنگی و دانشگاهی.
در مقابل، کشورهای عربی دارای روابط دیپلماتیک با اسرائیل، از جمله مصر و امارات، تاکنون از اقدامات مشابه پرهیز کردهاند.
مصر هنوز سفیر جدیدی به اسرائیل نفرستاده و اعتبارنامه سفیر تازه اسرائیل را نیز نپذیرفته است، اما همچنان به توافق کمپدیوید پایبند مانده و به گفته منابع اسرائیلی، هماهنگیهای امنیتی دو کشور ادامه دارد.
دغدغه اصلی قاهره احتمال باز شدن گذرگاه رفح و ورود صدها هزار فلسطینی به خاک مصر است، نه جنگ مستقیم با اسرائیل.
امارات نیز تهدیدی علیه توافق صلح با اسرائیل مطرح نکرده است. مقامات ابوظبی استدلال میکنند که روابطشان با اسرائیل امکان انتقال کمکهای بشردوستانه به غزه را فراهم کرده است.
تنها در صورتی که اسرائیل به الحاق کرانه باختری اقدام کند، احتمال بازنگری در روابط مطرح خواهد شد.
پیام نشست دوحه
هاآرتص در ادامه مینویسد کشورهای خلیج فارس همچنان فشارهای دیپلماتیک خود را بر دونالد ترامپ متمرکز کردهاند و معتقدند او تنها بازیگری است که میتواند مانع تصرف کامل غزه شود.
این کشورها پیشتر توانستند ایده «انتقال جمعیتی» و طرح موسوم به «ریویرا غزه» را از دستور کار خارج کنند. اما حمله اسرائیل به قطر شرایط متفاوتی ایجاد کرده است، زیرا قطر متحد بزرگ غیرناتو آمریکا محسوب میشود و تعرض به آن به معنای نقض حاکمیت تمامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تعبیر میشود.
به نوشته هاآرتص، هیچیک از این کشورها قصد جنگ با اسرائیل ندارند و حتی قطر نیز تهدیدی درباره سرمایهگذاریهای کلان خود در آمریکا مطرح نکرده است.
اما پیام روشن نشست این است که ایالات متحده باید تضمین کند متحدانش در برابر اقدامات اسرائیل، حتی اگر با این کشور توافق صلح داشته باشند، در امنیت باقی بمانند.
هفته گذشته، از ۷ تا ۱۳ سپتامبر، مجموعهای از تحولات مهم در خاورمیانه رخ داد که میتواند پیامدهای بلندمدتی برای منطقه داشته باشد. از حمله هوایی اسرائیل به قطر گرفته تا تخریب برجهای غزه، تحولات سازمان ملل و تنشهای فزاینده در روابط اسرائیل با همسایگان و متحدان.
به گزارش اورشلیمپست، همه این رویدادها چشمانداز منطقه را در مسیر تازهای قرار دادهاند. مهمترین رویداد هفته حمله روز سهشنبه اسرائیل به دوحه بود؛ حملهای که میتواند معادلات منطقه را تغییر دهد.
هرچند گزارشهای ضدونقیضی درباره هدف و نتایج این حمله منتشر شد، اما این اقدام خشم قطر را برانگیخته و خطر تضعیف توافقهای ابراهیم را افزایش داده است. این در حالی است که تنها چند هفته تا پنجمین سالگرد این توافقها باقی مانده، اما امارات و بحرین تمایلی به جشن گرفتن آن ندارند.
در همین هفته، ارتش اسرائیل سیاست تخریب برجهای مرتفع در غزه را تشدید کرد. وزیر دفاع اسرائیل هشدار داد که شهر غزه ممکن است به سرنوشت بیتحنون و رفح دچار شود.
اگرچه مقامهای اسرائیلی این اقدامات را بخشی از مبارزه با زیرساختهای حماس معرفی میکنند، اما به نوشته اورشلیمپست، بسیاری از تحلیلگران این روند را بیشتر شبیه دکترین نظاممند تخریب ساختمانهای غیرنظامی میدانند.
در همین حال، ویدیوهایی از غزه منتشر شد که نشان میداد حماس همچنان با سرکوب خشونتبار بازداشتشدگان به ایجاد رعب و وحشت ادامه میدهد. بنیاد بشردوستانه غزه (جیاچاف) نیز اعلام کرد تهدیدهای حماس مانع فعالیتهای امدادرسانی شده و این سازمان را وادار به تعطیلی یکی از مراکز توزیع کمک کرده است.
جنگ در غزه نیز همچنان قربانی میگیرد. روز دوشنبه چهار سرباز اسرائیلی در این منطقه کشته شدند. همزمان در اورشلیم، شش نفر در یک حمله تروریستی جان باختند. با بیش از ۹۰۰ سرباز کشتهشده در طول جنگ، جامعه اسرائیل به گفته اورشلیمپست تا حدودی به این تلفات مکرر عادت کرده است.
تحولات دیپلماتیک هم در هفته گذشته پررنگ بود. روز جمعه مجمع عمومی سازمان ملل «اعلامیه نیویورک» را با ۱۴۲ رأی مثبت تصویب کرد؛ متنی که حماس را محکوم کرده و خواستار خلع سلاح آن شد. آمریکا و اسرائیل از مخالفان این طرح بودند.
با این حال، بسیاری از کشورهای اروپایی به سمت به رسمیت شناختن دولت فلسطین حرکت میکنند. این اقدام همزمان با موضعگیری بنیامین نتانیاهو بود که بار دیگر تاکید کرد «هیچ دولت فلسطینیای تشکیل نخواهد شد» و از ساختوساز در منطقه حساس «ایوان» در شرق اورشلیم حمایت کرد؛ پروژهای که منتقدان میگویند موجب دوپارهشدن کرانه باختری خواهد شد.
اورشلیمپست نوشت حمله به قطر تنها چند روز پس از «آخرین هشدار» ترامپ به حماس انجام شد. هدف این هشدار وادار کردن حماس به پذیرش توافقی بود که در دوحه مورد بررسی قرار میگرفت.
هنوز مشخص نیست حمله اسرائیل با هدف از بین بردن مخالفان توافق صورت گرفته یا نه، اما به هر حال، این اقدام امیدها برای آزادی گروگانهای اسرائیلی را کمرنگتر کرده است.
پیامدهای حمله فراتر از قطر رفت. العربیه گزارش داد مصر همکاری امنیتی خود با اسرائیل را «تا اطلاع ثانوی» کاهش داده است. مقامهای عراقی هم درباره احتمال گسترش حملات اسرائیل هشدار دادند و به دنبال ائتلافی علیه تلآویو هستند. در همین حال، نخستوزیر قطر برای رایزنی به واشینگتن رفت.
با وجود این فضای پرتنش، یک خبر مثبت نیز منتشر شد: آزادی الیزابت تسورکوف، پژوهشگر اسرائیلی–روسی، پس از بیش از ۹۰۰ روز بازداشت در عراق. او چند روز بعد به اسرائیل بازگشت و در بیمارستانی در تلآویو تحت درمان قرار گرفت. نقش دولت ترامپ در آزادی او پررنگ توصیف شده است.
به نوشته اورشلیمپست، مجموع این تحولات نشان میدهد منطقه در هفتهای بیسابقه شاهد بحرانهای متوالی بود؛ از تضعیف روابط اسرائیل با مصر و امارات گرفته تا حمله به قطر، ادامه جنگ در غزه، کشتهشدن سربازان اسرائیلی، حملههای تروریستی در اورشلیم و تصمیم سازمان ملل برای شناسایی فلسطین.
در شرایطی که جنگ و آشوب پس از ۷ اکتبر همچنان ادامه دارد، بسیاری از این رویدادها در هیاهو پنهان ماندهاند اما پیامدهای آنها میتواند مسیر آینده خاورمیانه را تغییر دهد.
وقتی در پاییز ۱۴۰۱ و پس از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی، خیابانهای ایران شاهد موجی از اعتراض و خشم ملی شد، در عرصه بینالمللی نیز رخدادی بیسابقه اتفاق افتاد: تشکیل هیات حقیقتیاب توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل. این تصمیم نقطه عطفی در واکنش جهانی به سرکوب اعتراضات در ایران بود.
دهههاست که وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران ضرورت استمرار ماموریت «گزارشگر ویژه» را نشان داده است؛ اما جامعه مدنی و فعالان حقوق بشر خواستار گسترش این سازوکارها بودند.
مطالبه اصلی آنان فراهم کردن ابزارهایی فراتر از گزارشدهی صرف بود: مستندسازی دقیق، جمعآوری شواهد، و ایجاد بسترهای حقوقی برای پیگیری قضایی عاملان و آمران نقض حقوق بشر، حتی در دادگاههای فرامرزی.
به همین دلیل، تشکیل هیات حقیقتیاب و تعیین حوزه ماموریت آن اهمیت ویژهای داشت. این هیات با تکیه بر تلاش و پیگیری مستمر نهادهای مدنی، در آذر ۱۴۰۱ و طی نشست اضطراری شورای حقوق بشر تشکیل و فصل جدیدی در مبارزه برای پاسخگو کردن حکومت ایران آغاز شد.
در شرح وظایف این هیات، علاوه بر گزارشدهی، به صراحت بر تحقیق، بررسی شواهد و آمادهسازی مدارک برای استفاده در دادگاههای کیفری نیز تاکید شده است؛ ماموریتی که تفاوت بنیادین با کار گزارشگر ویژه دارد.
این هیات در دو سال نخست فعالیت خود، دو گزارش ماموریتی «Mandated Reports» (شامل یافتههای مهم حقوقی)، دو گزارش مبسوط موسوم به «Conference Room Paper» (شامل صدها صفحه شهادتنامه و تحقیقهای حقوقی و کیفری)، یک یادداشت سیاستگذاری موسوم به «Policy Paper» (که با تمرکز بر موضوع اقلیتها در آستانه نشست کمیته رفع هرگونه تبعیض منتشر شد)، و یک گزارش بهروزرسانی در مورد حقوق زنان منتشر کرده که در مجموع بیش از دو هزار صفحه مستندات و تحلیلهای حقوقی است.
حاصل گزارشها و تحقیقات مفصل این هیات تاکنون این بوده که در موارد متعددی نقض سیستماتیک حقوق بشر صورت گرفته که این نقضها در برخی شاخصها مصداق «جنایت علیه بشریت» هستند.
رسیدن به این جمعبندی یکی از نکات بسیار کلیدی در دوره فعالیت این هیات بود. با این حال، ماموریت این هیات محدود به بررسی دوره زمانی منتهی به قتل مهسا امینی و اعتراضات و سرکوبهای پس از آن بود.
این محدودیت باعث میشد این هیات نتواند بهطور عمیق به مقاطع پیش از آن که الگوهای مشابهی برای سرکوب استفاده شده بود، بپردازد.
پیش از آنکه به اعتراضات سال ۱۴۰۱ رسیده باشیم، جامعه ایران چند موج گسترده اعتراضی را تجربه کرده بود که نزدیکترین موارد آن، از دیماه ۹۶ شدت گرفت و آبان ۹۸ اوج آن بود.
با اینکه شواهد بسیاری از آن دوران توسط نهادهای مدنی و مکانیسمهای مختلف حقوق بشری سازمان ملل به ثبت رسید و الگوهای سرکوب مشابه بود، اما در ماموریت هیات حقیقتیاب بازگشت به آن حوادث و واکاوی عمیق آن با محدودیت روبهرو بود.
در ماه مارس گذشته، شورای حقوق بشر ضمن تمدید ماموریت برای سال سوم، دامنه اختیارات هیات را گسترش داد، بهگونهای که راه را برای بررسی موضوعات بیشتر و دورههای قبلی نیز باز کرد.
این تصمیم نشان میدهد که جامعه جهانی نهتنها اهمیت استمرار این سازوکار را درک کرده، بلکه بر تعمیق آن نیز تاکید دارد.
حالا ما به سومین سالگرد آغاز جنبشی که به «زن، زندگی، آزادی» شهرت یافته، رسیدهایم و این پرسش مطرح است که در سومین سال از فعالیت هیات حقیقتیاب سازمان ملل، چه انتظاری میتوان از این سازوکار بینالمللی داشت.
با وجود بحران مالی سازمان ملل و فشارهای سیاسی، هیات همچنان فعال است و موظف به ارائه گزارش شفاهی در مجمع عمومی در اکتبر سال جاری و یک گزارش تفصیلی در شورای حقوق بشر در مارس سال آینده خواهد بود.
اهمیت وجود هیات حقیقتیاب برای حقوق بشر در ایران
اهمیت این هیات در دو بعد کلیدی است: نخست، تقویت صدای قربانیان و خانوادههای آنان در عرصه جهانی، و دوم، فراهم کردن زیرساخت حقوقی برای پیگیری قضایی عاملان نقض حقوق بشر.
این مستندات میتواند در آینده بهعنوان مدارک محکم در دادگاههای بینالمللی یا فرامرزی مورد استفاده قرار گیرد.
در شرایطی که حکومت ایران همواره تلاش کرده است حقیقت را پنهان و هرگونه پاسخگویی را انکار کند، وجود چنین سازوکاری مانع فراموش شدن جنایتها و تداوم مصونیت از مجازات میشود.
چشمانداز پیشرو و انتظارات محتمل
در ماهها و سالهای آینده، انتظار میرود هیات حقیقتیاب و دیگر سازوکارهای فعال در سازمان ملل ضمن ادامه مستندسازی، همکاری گستردهتری با سازوکارهای قضایی بینالمللی و نهادهای مدنی برقرار کند.
همچنین تقویت پیوند میان گزارشهای این هیات با روندهای حقوقی مانند اصل صلاحیت جهانی میتواند راه را برای محاکمه مقامات جمهوری اسلامی در خارج از ایران هموار کند.
در کنار این، جامعه مدنی باید نقش خود را در ارائه اطلاعات، شهادتها و مستندات تقویت کند تا چرخه پاسخگویی تکمیل شود.
به بیان دیگر، چشمانداز پیشرو صرفا یک روند حقوقی نیست؛ بلکه فرآیندی سیاسی، اجتماعی و اخلاقی است. این فرآیند میتواند فشار موثرتری بر حکومت ایران ایجاد کند، از قربانیان حمایت کند و به بازدارندگی در برابر جنایتهای بیشتر بینجامد.
واینت در گزارشی از تهران پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل مینویسد فضای شهر آکنده از وحشت، سرکوب و ناامنی است؛ در حالی که ماموران «پلیس اخلاق» به بهانه جستوجوی «جاسوسان اسرائیلی» در خیابانها حضور پررنگتری یافتهاند و صدها نفر به اتهام همکاری با اسرائیل بازداشت یا اعدام شدهاند.
این رسانه اسرائیلی گزارش داده است که در جریان حملات هوایی اسرائیل در خردادماه، مردم تهران برای نخستین بار ضعف آشکار حکومت را لمس کردند؛ جایی که جنگندههای اسرائیلی با هدف قرار دادن «تاسیسات حیاتی رژیم» نشان دادند حاکمان ناتوان از حفاظت شهروندان هستند.
برای ۱۲ روز، کشور در شوک و ترس فرو رفت؛ برخی جوانان بر بامها فریاد زدند، عدهای در تونلها پناه گرفتند و جمعی حتی تلاش کردند لحظاتی را جشن بگیرند تا احساس بیپناهی را پشت سر بگذارند.
به نوشته واینت، حکومت با بسیج نزدیک به ۵۰ هزار نیروی امنیتی و انتظامی، از جمله گشتهای عفاف، خیابانها را پر کرد. در حالیکه پیشتر ماموران در پی روسری زنان بودند، این بار تمرکز آنها بر «شکار جاسوس» قرار گرفت.
مردان موتورسوار و نیروهای لباسشخصی با باتوم و پنجهبوکس به معترضان حمله میکردند. بسیاری از بازداشتشدگان هرگز به خانه بازنگشتند.
این گزارش میافزاید که زنان بسیاری اکنون بیحجاب رانندگی میکنند یا حتی در خیابان ظاهر میشوند، امری که پیشتر بازداشت فوری بهدنبال داشت. اما امروز ماموران فرصتی برای چنین برخوردهایی ندارند، «زیرا رژیم درگیر ترس و پارانویا از نفوذ اسرائیل است.»
از آغاز جنگ، صدها نفر به اتهام جاسوسی زندانی و دهها تن اعدام شدهاند. نویسندگان گزارش تاکید کردهاند: «بمبارانها مردم را نترساند، بلکه امید داد؛ این خشونت خیابانی بود که همه را وحشتزده کرد.»
فعالان مخالف حکومت در گفتوگو با واینت اعتراف کردهاند که دوگانگی شدیدی در میانشان وجود دارد: از یک سو بمباران خاک میهن برایشان دردناک است، و از سوی دیگر ضعف حکومت را عیان میکند.
به گفته آنان، اگر شرایط غزه و تلفات غیرنظامیان در آنجا نبود، شاید همدلی بیشتری با اقدامات اسرائیل نشان میدادند.
جان باختگان بینام و اعتراضهای پنهانی
به گزارش واینت، در این جنگ بیش از ۳۰ فرمانده ارشد سپاه و چندین دانشمند هستهای کشته شدند؛ مجموعاً بیش از ۴۰۰ مقام ارشد جان باختند. برخلاف گذشته، این بار حکومت نتوانست با مراسم پرشکوه عزاداری جمعیت را بسیج کند.
علی خامنهای بیشتر دوران جنگ را در پناهگاه گذراند و سخنرانیهای کوتاه و پراکندهاش نتوانست روحیه حامیان را تقویت کند. در مقابل، موجی از اعدامهای خیابانی و بازداشتهای فلهای آغاز شد تا جامعه مرعوب بماند.
واینت در ادامه نوشته است که بسیاری از ایرانیان برای نخستین بار دریافتند مرگ میتواند تنها به دلیل همسایگی با یک ژنرال یا مقام نظامی به سراغشان بیاید. همین امر بحران عمیق اعتماد میان مردم و حکومت را رقم زده است.
بحران معیشتی و بازگشت مهاجران
این رسانه اسرائیلی میگوید موج کمسابقهای از مهاجران ایرانی که پیشتر به خارج رفته بودند، در جریان جنگ به کشور بازگشتند تا همبستگی خود را با خانوادهها نشان دهند. همزمان بحران آب، خاموشیهای طولانیمدت و گرمای شدید تابستان مردم را به خیابانها کشاند؛ ابتدا برای یافتن سایه و خنکی، سپس برای اعتراضهای پراکنده. این اعتراضها هنوز سازمانیافته نیست، اما نشان میدهد که نارضایتی به سطح جدیدی رسیده است.
به نوشته واینت، مردم تهران دیگر کمتر به شعارهای ایدئولوژیک توجه دارند؛ خواسته اصلی آنها «برق، آب و امنیت» است. پوسترهای تازه حکومت با شعار «هیچکس کنار ما نیست، پس باید کنار هم بایستیم» نتوانسته خستگی و ناامیدی عمومی را پنهان کند.
هنر در برابر سرکوب
در بخش دیگری از گزارش آمده است که هنر همچنان یکی از عرصههای مقاومت است. جعفر پناهی، فیلمساز سرشناس ایرانی، امسال نخل طلای کن را برای فیلمی انتقادی از حکومت دریافت کرد.
همچنین نمایشنامهای زیرزمینی درباره دو زن همجنسگرا در تهران اجرا شد؛ بازیگرانی که خطر ۱۰۰ ضربه شلاق را به جان خریدند و هنگام اجرای خارجی صورت خود را پوشاندند تا در بازگشت شناسایی نشوند.
این اشکال از مقاومت فرهنگی، به نوشته واینت، به جامعه یادآوری میکند که حتی در اوج سرکوب نیز میتوان مرزهای حکومتی را به چالش کشید.
بحران جانشینی و نگرانیهای تازه
بخش دیگری از گزارش به وضعیت رهبری جمهوری اسلامی پرداخته و نوشته است خامنهای در جریان جنگ حتی در مراسم تشییع ژنرالهای کشتهشده نیز حضور نیافت، زیرا از حملات هوایی بیم داشت.
این غیبت در میان مردم آشکار و پرسشبرانگیز شد. بسیاری اکنون معتقدند حکومت در حال آمادهسازی زمینه برای جانشینی پسر اوست؛ گرچه او نیز مانند پدرش از جایگاه برجسته مذهبی برخوردار نیست.
به گزارش واینت، جمهوری اسلامی ناگزیر شده مذاکرات هستهای را از موضعی دفاعی دنبال کند. با این حال، تحلیلگران معتقدند آسیبپذیری تهران لزوماً به معنای انعطاف در برابر فشارهای غرب نیست. احتمال تقویت روابط با روسیه و چین یا حتی حملهای تهاجمی علیه اسرائیل نیز مطرح است، اگر رهبران احساس کنند بقای نظام یا شخص خامنهای در خطر است.
در همین حال، اسرائیل و مخالفان ایرانی بر این باورند که دستگاه اطلاعاتی اسرائیل اکنون عملاً در ایران آزادانه عمل میکند. حضور صدها مامور و شبکههای محلی باعث شده حکومت موج گستردهای از اعدامهای بدون محاکمه را به نام مقابله با «جاسوسی» پیش ببرد.
تهران پس از جنگ
واینت در پایان گزارش خود فضای تهران را چنین توصیف میکند: «شهری غبارآلود از مرگ و اندوه.» خیابانها خلوت، رستورانها و کافهها نیمهخالی، و بازارها بیرونقاند. بیکاری و فقر افزایش یافته و بسیاری از خانوادهها در ترس زندگی میکنند.
حکومت از بقای برنامه هستهای سخن میگوید، اما مردم تنها به این فکر میکنند که اسرائیل هنوز کار را تمام نکرده و دور بعدی جنگ محتمل است.
این رسانه مینویسد: امید در ایران در پایینترین سطح خود است، اما نارضایتی و خشم انباشته هر لحظه میتواند به انفجاری بزرگ منجر شود. همه میدانند که جنگ دیگری در راه است؛ تنها زمان آن نامعلوم است.
روزنامه والاستریت ژورنال در گزارشی تحلیلی نوشت که جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران، آمریکا و اسرائیل، بسیاری از تصورات دیرینه درباره واکنش جمهوری اسلامی در برابر حملات خارجی را دگرگون کرده است.
برای سالها، مقامهای هر دو حزب در واشینگتن معتقد بودند هرگونه حمله نظامی به ایران، باعث اتحاد داخلی، افزایش مشروعیت حکومت و احیای همبستگی مردم با رهبران مذهبی خواهد شد. اما آنچه پس از حملات گسترده تابستان امسال رخ داد، برخلاف این تصور بود.
این روزنامه یادآوری میکند که از دهه ۱۹۸۰ میلادی به بعد، در پی بمبگذاریهای مرگبار علیه نیروهای آمریکایی در بیروت و عملیاتهای حزبالله به دستور تهران، کارشناسان آمریکایی هرگونه برخورد مستقیم با ایران را جرقه جنگی بیپایان میدانستند.
حتی زمانی که محبوبیت جمهوری اسلامی در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ سقوط کرده بود، باز هم باور غالب این بود که تهدید خارجی مردم را به دفاع از حکومت سوق خواهد داد.
اما در جریان جنگ اخیر، اسرائیل موفق شد حدود ۳۰ فرمانده ارشد سپاه پاسداران، چند دانشمند هستهای و در مجموع بیش از ۴۰۰ مقام بلندپایه ایرانی را در داخل خاک ایران هدف قرار دهد. این افراد نه در میدان نبرد، بلکه در خانهها و دفاتر خود کشته شدند.
نفوذ امنیتی و توان عملیاتی اسرائیل، حتی دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا را تحت تاثیر قرار داد و به گفته منابع آگاه، همین موفقیتها او را به پیوستن به عملیات علیه [حکومت] ایران ترغیب کرد.
با وجود تلفات گسترده، واکنش داخلی حکومت ایران بسیار متفاوت از گذشته بود. در حالیکه در سال ۲۰۲۰ پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، حکومت توانست با برگزاری مراسم میلیونی، صحنهای از اتحاد عمومی را به نمایش بگذارد، این بار نه خامنهای توانست با سخنرانیهایش مردم را بسیج کند و نه مقامات حکومتی توانستند نمایش خیابانی گستردهای تدارک ببینند.
به نوشته والاستریت ژورنال، رهبر جمهوری اسلامی بیشتر جنگ را در پناهگاهها گذراند و سخنان کوتاه و بیرمق او حتی برای وفاداران هم الهامبخش نبود.
به جای بسیج عمومی، حکومت به سرکوب گسترده داخلی روی آورد. بر اساس این گزارش، در جریان همین هفتهها حدود ۲۰ هزار نفر به اتهام «همکاری با دشمن» بازداشت شدند و ۲۶۲ نفر نیز اعدام شدند.
والاستریت ژورنال تاکید میکند این موج سرکوب، بیش از آنکه اقدامی اطلاعاتی برای مقابله با جاسوسی باشد، تلاشی برای ایجاد رعب و ارعاب جامعهای است که حاضر نشد در برابر تهدید خارجی پشت حکومت بایستد.
این روزنامه مینویسد رهبران جمهوری اسلامی دریافتهاند که نه تنها مردم ایران تمایلی به دفاع از نظام در شرایط حمله خارجی ندارند، بلکه حتی توان تبلیغاتی حکومت برای تبدیل کشتهشدگان به «شهیدان الهامبخش» نیز از دست رفته است.
نصب چند تصویر و انتشار بیانیههای سوگوارانه در تهران جایگزین مراسمهای پرشور گذشته شد؛ رویدادی که نشاندهنده تضعیف چشمگیر توان بسیج اجتماعی نظام [حاکم بر ایران] است.
والاستریت ژورنال در ادامه گزارش خود میافزاید، ترکیب «غیرقابل پیشبینی بودن ترامپ» و «رویکرد تهاجمی نتانیاهو» بیش از هر زمان دیگری رهبران حکومت ایران را دچار نگرانی کرده است.
در حالی که سپاه و مقامات امنیتی هنوز از شوک عملیات اسرائیل خارج نشدهاند، حکومت تلاش دارد با باز کردن کانالهای دیپلماتیک، بهویژه از طریق علی لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی، فضای تازهای برای تنفس ایجاد کند.
لاریجانی گفته است مسیر مذاکره با آمریکا «هنوز بسته نشده» و مقامات ایران نیز دوباره گفتوگو با رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی را آغاز کردهاند.
این روزنامه در پایان نتیجه میگیرد که جمهوری اسلامی هرچند تضعیف شده و مشروعیت داخلی آن بیش از هر زمان دیگری زیر سؤال رفته است، اما رهبرانش همچنان سرسخت و معتقدند در حال انجام «کار خدا» هستند.
به نوشته والاستریت ژورنال، جمهوری اسلامی امروز دچار ترس، بیاعتمادی و سردرگمی است، اما همچنان بازیگری است که میتواند برای منطقه خطرناک باقی بماند.