نظرسنجی هاروارد-هریس: اکثر آمریکاییها با دستیابی ایران به سلاح هستهای مخالفند
نتایج نظرسنجی جدید دانشگاه هاروارد و موسسه هریس نشان میدهد که اکثریت قابلتوجهی از پاسخدهندگان آمریکایی موضعی سختگیرانه در قبال برنامه هستهای جمهوری اسلامی دارند و ۸۰ درصد آنها خواهان انجام «همه اقدامات لازم» برای پیشگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای هستند.
افزون بر این، ۸۶ درصد پاسخدهندگان بهصراحت اعلام کردهاند که ایران نباید اجازه دستیابی به سلاح هستهای را داشته باشد.
با وجود این موضع سختگیرانه، حمایت پاسخدهندگان از «حمله نظامی اخیر دولت ترامپ به تاسیسات هستهای ایران» کمتر است؛ ۵۸ درصد از آنها از این اقدام حمایت کردهاند.
نظرسنجی هاروارد-هریس یک نظرسنجی ماهانه مشترک با مشارکت مرکز مطالعات سیاسی آمریکا در دانشگاه هاروارد(CAPS) و موسسه نظرسنجی هریس است.
هدف این نظرسنجی بررسی دیدگاههای عمومی درباره مسائل سیاسی و اجتماعی مختلف از طریق ارزیابی پاسخهای بیش از دو هزاررایدهنده ثبتشده در سراسر ایالات متحده است. توزیع جمعیتی پاسخدهندگان بهنحوی تنظیم شده که نتایج تا حد ممکن بازتابی از نظر ترکیب واقعی جمعیت آمریکا باشد.
در نظرسنجی پیشین همین گروه که اسفند ۱۴۰۳ و نزدیک به چهار ماه قبل از حمله به ایران انجام شد، ۷۶ درصد از شرکتکنندگان موافق نابودی تاسیسات هستهای ایران و ۵۷ درصد موافق حمایت ایالات متحده از حملات هوایی اسرائیل برای نابودی تاسیسات هستهای ایران بودند.
حمایت قاطع پاسخدهندگان آمریکایی از اسراییل در برابر ایران
حمایت از اهداف کلی، تردید درباره روشهای رسیدن به اهداف
بررسی نتایج پرسشهایی متمرکز بر کارآمدی، بازدارندگی و میزان تخریب حمله نظامی اخیر آمریکا به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی نیز توازنی شکننده را آشکار میکند و از این حکایت دارد که افکار عمومی آمریکا درباره موفقیت و اثرگذاری این حمله قانع نشدهاند.
تنها ۵۴ درصد از پاسخدهندگان این حمله را «دستآوردی بزرگ برای ارتش آمریکا» و «عامل احیای نقش بازدارنده آمریکا در منطقه» دانستهاند و تنها ۵۱ درصد از آنها بر این باورند که این حمله «آسیب جدی به برنامه هستهای ایران وارد کرده است».
در نتایج مرتبط با پرسشهایی درباره مناقشه اسراییل-حماس نیز الگویی مشابه تکرار شده است؛ هرچند اکثریت قاطع پاسخدهندگان اعلام کردهاند که در این مناقشه حامی اسراییلاند اما فقط کمی بیش از نیمی از آنها از عملکرد دولت ترامپ در حل و فصل این مناقشه اعلام رضایت کردهاند.
حمایت حداکثری از برخورد قاطع با حماس
این نظرسنجی حاوی چهار پرسش درباره مناقشه میان حماس و اسراییل است. ۷۷ درصد پاسخدهندگان در این مناقشه حامی اسراییلاند و ۸۰ درصد از آنها معتقدند «حماس باید بیهیچ قید و شرطی تمام گروگانهای باقی مانده را آزاد کند یا با عواقبی جدی روبهرو شود».
پاسخها به دو پرسش درباره نحوه مواجهه آتی اسراییل با حماس و روشی که دولت دونالد ترامپ در شش ماه گذشته در قبال حماس پیش گرفته است به اندازه دو پرسش اول قاطع نیست.
در انتخاب میان دو گزینه توافق با حماس بر سر بازگرداندن گروگانها حتی به قیمت ماندن حماس در قدرت یا توافق تنها در صورتی که حماس غزه را ترک کند، ۵۶ درصد توافق را مشروط به خروج حماس از غزه میدانند.
قرار گرفتن این نتیجه در کنار نارضایتی ۴۷ درصدی از عملکرد دولت کنونی در حل و فصل تنشها میان اسراییل و حماس نشان میدهد هرچند افکار عمومی بهشکلی قاطع حامی اسراییل و آزادی گروگانها و متمایل به اجرای سیاستها سختگیرانه در رویارویی با حماس است، اما نظری قاطع درباره نحوه اجرای این سیاستها ندارد.
پرونده کاترین پرز شکدم، زنی یهودیتبار و متولد فرانسه که سالها پیش با تظاهر به همسویی با ایدئولوژی حاکم بر ایران با مقامهای ارشد جمهوری اسلامی دیدار کرد، بار دیگر در تهران زنده شده است. او در گفتوگو با ایراناینترنشنال اتهام رابطه جنسی با مقامات جمهوری اسلامی را تکذیب کرد.
نقصهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در جریان جنگ ۱۲ روزه به اسرائیل اجازه داد که چهرههای بلندپایه نظامی را هدف قرار دهد و خساراتی به پایگاهها و سایتهای هستهای وارد کند و ضربههای سنگینی خورده است.
در جریان این حملات ناگهانی که ماه گذشته رخ داد، غیرنظامیان نیز کشته شدند، اما جمهوری اسلامی آمار دقیق نظامیان و غیرنظامیان کشتهشده را به تفکیک اعلام نکرده است.
شدت این ضربه، مقامات حکومتی سردرگم را به جستوجوی علت واداشته و یکی از نمایندگان مجلس ایران، حضور شکدم را نمونهای از نفوذ اطلاعاتی دانسته است.
شکدم که خود را زنی مسلمان و شیعهمذهب معرفی و در نوشتههایش از اسراییل و ایالات متحده انتقاد میکرد، طی سالهای مختلف تا سال ۲۰۱۷ بهعنوان روزنامهنگار آزاد، با مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی مصاحبه کرد و در کنفرانسهای دولتی شرکت داشت.
مصطفی کواکبیان، نماینده پیشین مجلس، هفته گذشته در مصاحبهای با تلویزیون دولتی ایران مدعی شد که شکدم جاسوس اسراییل بوده و با ۱۲۰ مقام ارشد رابطه جنسی داشته است، بیآنکه هیچ مدرکی ارائه دهد.
شکدم در گفتوگو با پاکدست آی فور ایران (Eyer for Iran) ایراناینترنشنال، با صراحت به سخنان او واکنش نشان داد و گفت: «درست نیست، ممکن نیست، بهکل غیرواقعی است.»
او افزود: «میخواهند شخصیت مرا نابود کنند. خبر دارم برایشان، ذرهای برایم مهم نیست. لطفا همین را هم نقل قول کنید.»
ادعای کواکبیان با واکنش شدید در فضای مجازی روبهرو شد؛ منتقدان آن را نمونهای از استدلال ضعیف دانستند، حتی مقامات قضایی جمهوری اسلامی که ظاهرا تمایل داشتند بحث شکستهای امنیتی کشور را هرچه سریعتر خاموش کنند، وارد عمل شدند.
دادستان تهران به اتهام «تشویش اذهان عمومی» علیه کواکبیان اعلام جرم کرده، اظهارات او را «بیاساس» خوانده و او را برای ارائه مدارک فراخوانده است.
خبرگزاری دولتی غرب آسیا، وانا، (WANA) اعلام کرده است که هیچ نشانهای از جاسوسی در پرونده شکدم یافت نشده است.
این خبرگزاری افزوده است: «نهادهای امنیتی و قضایی ایران بهصراحت اعلام کردهاند که هیچ سند یا گزارشی دال بر رفتار غیراخلاقی، ارتباطات مشکوک یا اقدامات غیرقانونی از سوی شکدم در دوران حضورش در ایران وجود ندارد.»
زندگی دوگانه
شکدم اکنون بهعنوان تحلیلگر سیاسی و سخنگوی یک نهاد حامی اسراییل با نام «ما به اسراییل ایمان داریم» فعالیت میکند.
او نخستین بار با انتشار مقالهای در روزنامه انگلیسیزبان در یمن به نام «یمنآبزِرور» در انتقاد از مداخله آمریکا در عراق، توجه مقامات جمهوری اسلامی را به خود جلب کرد.
شکدم سال ۱۳۸۸ پس از ازدواج با مردی یمنی به این کشور نقل مکان کرده بود. این زوج بعدها با دو فرزند از یکدیگر جدا شدند.
نوشتهها و دیدگاههای عمومی شکدم در نهایت باعث شد تا بهعنوان صدایی غربی که منتقد سیاست خارجی غرب، بهویژه آمریکاست، به صدا و سیما دعوت شود. این دعوتها برای شکدم دری به حلقههای درونی قدرت در ایران گشود؛ نظامی که او بعدها اینطور توصیفش کرد: «نظامی شیفته تبلیغات و گرفتار یهودستیزی ریشهدار».
شکدم در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت: «اگر میخواهید من را جاسوس حرفهای بنامید — باشد، جاسوسِ سازمان خودم! من با پای خودم رفتم. کسی از من نخواست کاری بکنم.»
او افزود رفتن به ایران ماموریتِ خودش به خودش بود، ماموریتی که هزینههای شخصی سنگینی برایش داشت: «ده سال کار سخت، ده سال وانمود کردن و نقش بازی کردن و ده سال تا مرز از دست دادن خودم. به نقطهای رسیدم که نمیدانستم کجا خودم شروع میشود و دروغ کجا تمام میشود.»
شکدم میگوید در دوران حضورش در ایران با چهرههایی چون ابراهیم رئیسی (پیش از آنکه رییسجمهوری شود و در سانحه سقوط بالگرد کشته شود)، قاسم سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه و حتی علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی دیدار کرد.
او با لحنی طنزآمیز یادآور شد: «یک گپ کوتاه با سلیمانی داشتم — البته قبل از اینکه بمیرد، چون من با روح حرف نمیزنم. رئیسی، خب معلومه … نادر طالبزاده رو هم چند بار دیدم. او هم مُرد. کار من نبود، خب؟! من نقشی در آن نداشتم.»
او به شوخی گفت: «اگر واقعا جاسوس بودم لقبم حتما باید «۰۰پشمالو» میشد، ترکیبی از مامور ۰۰۷ و علاقهام به گربهها.»
هشدارها
تحقیر ناشی از شکست نظامی جمهوری اسلامی، اکنون در قالب کشمکش دائمی میان اصلاحطلبان و اصولگرایان در حال نمایان شدن است.
خبرگزاری وانا گزارش کرده است که چون حملههای اسراییل نتوانست آنطور که اصلاحطلبان متمایل به غرب انتظار داشتند ایران را به آشوب بکشاند، حالا با اظهارات تلویزیونی کواکبیان تلاش میکنند اصولگرایان را به بهانه راه دادن شکدم به حلقه خود تضعیف کنند.
کاترین شکدم در کنار زیبنت مغنیه و زینب سلیمانی. کربلا، عراق ۲۰۱۷
این رسانه نزدیک به حکومت مدعی شد: «فقدان حمایت عمومی از حمله اسراییل، حتی از سوی منتقدان نظام و امتناع مردم از اعتراض در خیابان، خلاف انتظارات اصلاحطلبان طرفدار غرب در داخل کشور بود.»
وانا در ادامه افزود: «شاید داستان ‘جاسوس موساد’ در ایران، نقطه بدی برای حمله به رقیب نباشد. اما نباید فراموش کرد که چه کسانی از هرگونه شکاف داخلی در نظام سود میبرند: آنهایی که در تلآویو نشستهاند.»
شکدم معتقد است که به دلیل دیدهشدن بیشتر و انتقادات صریحترش نسبت به ایران پس از جنگ ۱۲روزه مورد هدف قرار گرفته است.
او گفت که این حملات ریشه در جنسیتزدگی ساختاری جمهوری اسلامی دارد و تلاشی است برای ساکت کردن زنانی که صدایی بلند و رسا دارند.
شکدم، پس از یک دهه فریب و واکنشهای تند، میگوید: «اصلا پشیمان نیستم. فقط تصمیم گرفتم با زندگیام کاری بکنم. از آن وضعیت بیرون آمدم و به آن افتخار میکنم.»
اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه، نقش جمهوری اسلامی در ربایش و ناپدید شدن رابرت لوینسون، مامور بازنشسته افبیآی در سال ۲۰۰۷ را رد کرد و گفت: «این اقدام کلیشهای آمریکا برای طفره رفتن از پاسخگویی به افکار عمومی این کشور در مورد واقعیتهای مرتبط با این پرونده است.»
اداره تحقیقات فدرال آمریکا، افبیآی، روز سهشنبه تصاویر سه افسر ارشد اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران را منتشر کرد که به گفته مقامهای آمریکایی، در ربایش رابرت لوینسون نقش داشتهاند.
این تصاویر در قالب پوسترهای «در جستوجوی اطلاعات» منتشر شده و مربوط به رضا امیریمقدم، تقی دانشور و غلامحسین محمدنیا است.
بر اساس اعلام افبیآی، رضا امیریمقدم که در حال حاضر سفیر جمهوری اسلامی در پاکستان است، پیشتر ریاست واحد عملیات وزارت اطلاعات در تهران را بر عهده داشته؛ نهادی که چندین عضو آن به سازماندهی ربایش لوینسون در سال ۲۰۰۷ از جزیره کیش متهم شدهاند.
رابرت لوینسون، مامور پیشین اداره مبارزه با مواد مخدر در افبیآی، در ۱۸ اسفند ۱۳۸۵ پس از پرواز از دبی به جزیره کیش ناپدید شد. خانواده او در سال ۱۳۹۹ اعلام کردند که او جان باخته است.
دهها نهاد و کنشگر مدنی، در نامهای به دبیرکل سازمان ملل و مقامات ارشد حقوقبشری این سازمان، هشدار دادند که جمهوری اسلامی با سوءاستفاده از فضای جنگی، سرکوب داخلی را به شکلی بیسابقه تشدید کرده و بیتوجهی جامعه بینالملل به این هشدارها، راه را برای جنایتهای بیشتر هموار میکند.
در این نامه که پنجشنبه ۲۶ تیرماه منتشر شده، با اشاره به افزایش موج بازداشتها، اعدامهای فراقضایی، سرکوب اقلیتها و محدودیتهای بیسابقه آزادی بیان در ایران آمده است: «حاکمیت ایران با سوءاستفاده از فضای جنگی، سیاست سرکوب داخلی را به شکلی کمسابقه تشدید کرده و حقوق بنیادین مردم ایران را به طور گسترده نقض میکند.»
امضاکنندگان نامه خطاب به آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، نزهت شمیم، دادستان دیوان کیفری بینالمللی، مای ساتو، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران، سارا حسین، رییس کمیته حقیقتیاب سازمان ملل درباره ایران و دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر، خواستار اقدام فوری و موثر جامعه جهانی برای توقف این روند شدهاند.
این نامه به ابتکار «شورای حقوقدانان برای ایران دموکراتیک» تنظیم شده و ۲۹ نهاد مدنی، و دهها شخصیت حقوقی و کنشگران مدنی، سیاسی و حقوقبشری آن را امضا کردهاند.
این نامه به هفت محور جدی نقض حقوق بشر در ایران پرداخته که شامل افزایش فشار روانی در پی فضای جنگی، تشدید سرکوب گروههای اتنیکی، مهاجران و اقلیتهای مذهبی، محدودسازی آزادی بیان، افزایش موارد اعدام، خطر صدور احکام سنگین از جمله اعدام برای بازداشتشدگان اخیر، نقض فاحش حق دسترسی به اخبار و تهدید فزاینده برای صلح و امنیت پایدار است.
امضاکنندگان از دبیرکل سازمان ملل خواستهاند با استناد به ماده ۹۹ منشور سازمان ملل موضوع نقض حقوق بشر در ایران را به شورای امنیت گزارش دهد و هرگونه مذاکره با جمهوری اسلامی را مشروط به توقف سرکوب داخلی کند.
همچنین در این نامه از گزارشگر ویژه سازمان ملل درخواست شده گزارش اضطراری درباره وضعیت ایران پس از جنگ تهیه کند و کمیته حقیقتیاب نیز تحقیقات خود را گسترش دهد.
در پایان این نامه آمده است: «هرگونه تاخیر یا سکوت، نهتنها ناقض اصول بنیادین منشور ملل متحد و تعهدات بینالمللی دولتهاست، بلکه جان هزاران شهروند بیدفاع را در معرض خطر جدی قرار خواهد داد.»
شورای حقوقدانان برای ایران دموکراتیک، سازمان حقوق بشر ایران، مرکز اسناد حقوق بشر ایران، سازمان دادخواهان ایران، حسین رئیسی، مهرانگیز کار، سعید دهقان، معین خزائلی، امید شمس و نازنین افشینجم، از جمله امضاکنندگان این نامه هستند.
طی یک ماه اخیر، همزمان با فضای امنیتی تشدیدشده در ایران، موج گستردهای از بازداشتها و سرکوب آزادیهای عمومی آغاز شده است.
این سرکوبها نهتنها فعالان سیاسی و مدنی بلکه کاربران فضای مجازی، اقلیتهای مذهبی مانند یهودیان، بهائیان، مسیحیان و حتی اتباع خارجی را دربر گرفته و نگرانیها درباره افزایش سرکوب داخلی را شدت بخشیده است.
همزمان، گزارشهای متعدد از بیخبری خانوادهها نسبت به وضعیت بازداشتشدگان و پخش اعترافات اجباری منتشر شده که نشانهای از افزایش محاکمههای شتابزده و دادرسیهای ناعادلانه است.
بر پایه آمار رسانههای حقوقبشری، طی این مدت و پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، دستکم دو هزار نفر در نقاط مختلف ایران بازداشت شدهاند.
شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح نیز پنجشنبه ۲۶ تیر با انتشار بیانیهای در باره خطر اعدام زندانیانی که به اتهام «همکاری با اسرائیل» بازداشت شدهاند، هشدار داد.
عبادی با اشاره به صحبتهای غلامحسین محسنی اژهای، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی که خواستار رسیدگی سریع به «پروندههای مربوط به اسرائیل» شده، نوشت، دستگاه قضایی به جای پاسخگویی، با سناریوسازی، شکنجه و اعترافات اجباری بهدنبال انتقام از مردم است.
برنده جایزه نوبل صلح در این بیانیه خواهان واکنش نهادهای حقوق بشری بینالمللی برای توقف سرکوب و اعدام شده است.
اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، اخبار منتشر شده درباره ارسال محموله نظامی از ایران به مقصد یمن برای حوثیها را «بیاساس» خواند و گفت: «فضاسازی رسانهای علیه جمهوری اسلامی است.»
اسماعیل بقایی گفت: «ادعای آمریکا در مورد توقیف این محموله نظامی تلاش مزورانه برای منحرف کردن افکار عمومی از مسئله اصلی یعنی حملات اسرائیل در منطقه و مداخلات مخرب و ناامنساز آمریکا است.»
پیشتر ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، با انتشار تصاویری اعلام کرد نیروهای مقاومت ملی یمن به رهبری ژنرال طارق صالح موفق شدند بزرگترین محموله تسلیحات پیشرفته ساخت ایران شامل بیش از ۷۵۰ تن مهمات و تجهیزات نظامی را که به مقصد حوثیها در یمن در حرکت بود، توقیف کنند.
ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا اضافه کرد که در این محموله همچنین دفترچههای راهنما به زبان فارسی و تجهیزاتی مشاهده شده که توسط شرکتی وابسته به وزارت دفاع ایران که تحت تحریم آمریکا قرار دارد، تولید شده است.
در حالیکه اسرائیل دهههاست ایران را با دقت رصد میکند، مردم ایران همچنان تصویری مبهم، سادهانگارانه و ایدئولوژیک از اسرائیل دارند؛ موضوعی که نتیجه ناآگاهیای نظاممند و سیاستزده است.
با گذشت بیش از چهار دهه از استقرار جمهوری اسلامی، اسرائیل همچنان یکی از اصلیترین موضوعات در سیاست رسمی و تبلیغات حکومتی ایران باقی مانده است. از شعار «مرگ بر اسرائیل» در خیابانها و مدارس گرفته تا تحلیلهای یکطرفه صداوسیما، همهچیز گویای دشمنی مطلق است. اما آنچه در این میان نادیده گرفته شده، نبود هرگونه شناخت علمی، تاریخی و اجتماعی از جامعه اسرائیل نزد مردم ایران است؛ فقدانی که تنها ناشی از سانسور اطلاعات نیست، بلکه نتیجه یک سیاستگذاری آگاهانه برای تولید ناآگاهی است.
تصویری تکبعدی از جامعهای چند لایه در نگاه غالب ایرانیان، اسرائیل جامعهای بهشدت مذهبی، یکپارچه، و «متجاوز» است. این تصویر حاصل دههها تبلیغات رسانهای و حذف منبعهای مستقل اطلاعاتی است. در واقع، بسیاری از مردم ایران نه تنها از ترکیب قومی، فرهنگی و سیاسی جامعه اسرائیل اطلاعی ندارند، بلکه حتی تصور روشنی از ماهیت یهودیت هم ندارند. آنها نمیدانند چه تفاوتی میان یهودیان اشکنازی، سفارادی یا اتیوپیایی وجود دارد، از شکافهای فرهنگی، نژادی و طبقاتی میان آنها بیخبرند و هرگز نامهایی چون «مزراحی» یا «حریدی» به گوششان نخورده است.
آنها از وجود جمعیت گسترده سکولار، احزاب چپگرا، و مخالفتهای داخلی در اسرائیل با سیاستهای دولتها اطلاعی ندارند. هیچ تصویری از جنبشهای اعتراضی داخلی، روزنامهنگاران منتقد، یا نظام قضایی مستقل در ذهنشان نیست. اسرائیل برای آنان فقط یک «دشمن مطلق» است؛ نه یک جامعه زنده، چندصدایی، و پیچیده که نیاز به تحلیل دقیق دارد.
سیاست ایدئولوژیک؛ مرزهای تحقیق را میبندد این ناآگاهی تنها از جامعه نشئت نمیگیرد، بلکه ساختارهای علمی و دانشگاهی ایران نیز از پرداختن آزادانه به موضوع اسرائیل محروم ماندهاند. در هیچیک از دانشگاههای ایران، کرسی مطالعات اسرائیل، زبان عبری یا تاریخ یهودیت وجود ندارد. در رشتههای علوم سیاسی، تاریخ و مطالعات منطقهای نیز، پژوهش درباره اسرائیل یا کاملاً ممنوع است یا بهگونهای هدایتشده و یکطرفه انجام میشود. در نتیجه، دانشجویان و پژوهشگران ایرانی، از همان ابتدا یاد میگیرند که اسرائیل را نهبهعنوان یک پدیده تاریخی و سیاسی، بلکه تنها بهمثابه «تهدید» بررسی کنند.
در حالیکه در بسیاری از دانشگاههای جهان، از جمله در آمریکا، آلمان، فرانسه و حتی در کشورهای عربی، مطالعات تطبیقی درباره اسرائیل و یهودیت بخشی از سرفصلهای رسمی است، در ایران حتی یادگیری زبان عبری نیز با سوءظن همراه است. این در حالی است که از اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی، تنها چند سال پس از انقلاب، اسرائیل در دانشگاههای خود کرسیهای ایرانشناسی، مطالعات تشیع و زبان فارسی راهاندازی کرده و نسلهای تازهای از محققان اسرائیلی، ایران را بهطور منظم مطالعه و تحلیل میکنند.
هولوکاست؛ خط قرمزی برای حقیقت در میان تمام جنبههای تاریخی یهودیت و اسرائیل، شاید انکار یا تحریف هولوکاست یکی از برجستهترین نشانههای جهل ساختاریافته در ایران باشد. نسلهای جوان در ایران نهتنها با ابعاد این جنایت تاریخی آشنا نمیشوند، بلکه در بسیاری از موارد بهصورت ضمنی یا آشکار به آن بهچشم افسانه یا «ابزار تبلیغاتی صهیونیستها» نگاه میکنند؛ دیدگاهی که از سوی مقامات عالیرتبه نیز تکرار شده است. محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری پیشین [حکومت] ایران، با بیپروایی هولوکاست را انکار کرد و از آن بهعنوان «دروغ بزرگ» یاد کرد؛ موضعی که خشم جهانی را برانگیخت اما در داخل کشور، با واکنش جدی نخبگان روبرو نشد.
در نظام آموزشی ایران، از نسلکشی یهودیان در اروپا، علل تاریخی یهودستیزی، ریشههای فکری نازیسم و تأثیر آن بر شکلگیری دولت اسرائیل سخنی به میان نمیآید. نتیجه آن است که نهتنها درک تاریخی مردم ناقص میماند، بلکه قدرت تمییز میان نقد سیاستهای اسرائیل و نفرت از یهودیان نیز از میان میرود.
صهیونیسم؛ یک برچسب بدون معنا یکی دیگر از مصادیق ناآگاهی گسترده، برداشت کاملاً غلط از واژه «صهیونیسم» در ایران است. در فضای سیاسی و رسانهای کشور، صهیونیست بهمعنای دشمن، متجاوز، غاصب یا حتی جنایتکار استفاده میشود. اما کمتر کسی میداند که صهیونیسم یک جنبش سیاسی با شاخهها و گرایشهای متعدد است؛ از صهیونیسم سوسیالیستی تا صهیونیسم مذهبی، از صهیونیسم لیبرال تا صهیونیسم سکولار.
ایرانیها نمیدانند که حتی برخی مسیحیان، بهویژه در آمریکا، از صهیونیسم حمایت میکنند و اصطلاح «صهیونیست مسیحی» در ادبیات سیاسی بینالمللی رایج است. این بیاطلاعی باعث شده که واژهای مهم، پیچیده و تاریخی، به یک ناسزای سیاسی تقلیل یابد.
مسئولیت روشنفکران و رسانههای مستقل در چنین شرایطی، بار سنگین اصلاح این وضعیت بر دوش روشنفکران، روزنامهنگاران مستقل و نهادهای مدنی است. اگر قرار است جامعه ایران نگاهی دقیقتر، انسانیتر و علمیتر به اسرائیل و یهودیت داشته باشد، باید این روایتهای سادهانگارانه و کلیشهای کنار گذاشته شوند. معرفی کتابهای معتبر، ترجمه آثار پژوهشی، گفتوگو با کارشناسان حوزه مطالعات یهود و اسرائیل، و تولید محتوای چندرسانهای برای مخاطبان جوان، اولویت رسانههای مستقل فارسیزبان در خارج از کشور باید باشد.
این اقدام تنها به فهم درستتر منازعه خاورمیانه کمک نمیکند، بلکه مردم ایران را از دام نفرتپراکنیهای بیپایه رها میکند. شناخت دیگران، حتی اگر با آنان اختلاف نظر یا تضاد سیاسی داشته باشیم، همواره بهتر از نادانی درباره آنهاست.
مردمی که نمیدانند اسرائیل چگونه کشوری است، نمیتوانند تحلیل درستی از تحولات منطقه، استراتژیهای دولتها یا حتی منافع ملی خود داشته باشند. نادانی درباره «دشمن»، گاه خطرناکتر از خود دشمن است. برای برونرفت از این وضعیت، راهی جز بازگشت به حقیقت، تحقیق آزاد، آموزش بیسانسور و ترجمه منابع معتبر وجود ندارد.