در روزهای اخیر، مجموعهای از تحولات و نشانهها حاکی از بنبست در مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا و افزایش احتمال وقوع درگیری نظامی بین دو کشور است. این نشانهها در مجموع چشمانداز رسیدن به توافق را تیرهتر و خطر برخورد نظامی را واقعیتر کردهاند.
۱. تشدید جنگ لفظی بین رهبران ایران و آمریکا
مهمترین نشانه در روزهای اخیر، تشدید لحن میان رهبران دو کشور است.
علی خامنهای در سخنرانی چهارشنبه گذشته با عباراتی تند آمریکا را خطاب قرار داد و تاکید کرد برنامه غنیسازی ایران به این کشور ربطی ندارد.
تنها ۴۸ ساعت بعد، دونالد ترامپ در پاسخ به این سخنان تصریح کرد که جمهوری اسلامی هرگز اجازه غنیسازی نخواهد داشت.
۲. توقف مذاکرات رسمی
مذاکرات رسمی بین ایران و آمریکا متوقف شده است. برخلاف فضای خوشبینانهای که در ابتدای مذاکرات شکل گرفته بود و تصور میشد جلسات بهصورت هفتگی و حتی بیشتر برگزار شوند، پس از دور پنجم مذاکرات در رم، هیچ گفتوگوی جدیدی برگزار نشده است.
علاوه بر توقف مذاکرات رسمی، جلسات کارشناسی نیز که قرار بود به مذاکرات کمک کنند، به حالت تعلیق درآمدهاند.
این عقبگرد از برنامههای اولیه، نشانهای واضح از افت شدید در روند گفتوگوهاست.
۳. نبود ابتکار تازه برای خروج از بنبست
در حال حاضر، هیچ پیشنهاد عملی و جدیدی برای خروج از بنبست فعلی ارائه نشده است.
جمهوری اسلامی نهتنها پیشنهاد آمریکا را رد کرده، بلکه به ابتکارات میانجیگرانه عمان نیز بیتوجهی نشان داده است.
سخنان علی شمخانی درباره تدوین یک پیشنهاد از سوی ایران هم تاکنون عملی نشده است. در مقابل، آمریکا اعلام کرده پیشنهاد خود را ارائه داده و اکنون نوبت تهران است که آن را بپذیرد.
۴. بازگشت تحریمها علیه جمهوری اسلامی
در حالی که هفته گذشته اعلام شد که اجرای تحریمهای آمریکا علیه جمهوریاسلامی به عنوان یک نشانه تمایل به توافق متوقف شده؛ در پی سخنان تند رهبر جمهوری اسلامی، دولت ترامپ بلافاصله تحریمهای جدیدی را اعمال کرد.
•
•
این تحریمها عمدتا متوجه شبکههای مالی در سایه جمهوری اسلامی بود که وظیفه انتقال منابع مالی به گروههای نیابتی را بر عهده دارند. خانواده زرینقلم از جمله اهداف این تحریمها بودهاند.
از سرگیری تحریمها نشانهای از ناامیدی دولت آمریکا از امکان رسیدن به توافق است.
۵. تغییر فرماندهی در سنتکام
همزمان با افزایش تنشها، ترامپ فردی سختگیر نسبت به جمهوری اسلامی، یعنی دریاسالار «برد کوپر» را بهعنوان فرمانده جدید سنتکام معرفی کرده است.
کوپر پیشتر فرمانده ناوگان پنجم آمریکا در خلیج فارس بوده و شناخت دقیقی از منطقه و نیروی دریای سپاه و اهداف قابل حمله در منطقه دارد.
انتخاب او نشانهای از آمادگی بیشتر آمریکا برای مواجهه نظامی با ایران در صورت لزوم تلقی میشود.
۶. افزایش تمرینهای نظامی اسرائیل
اسرائیل در هفتههای اخیر تمرینهای نظامی خود را برای حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی افزایش داده است.
آمادگی ارتش اسرائیل بهحدی رسیده که حتی آمریکا از این مسئله ابراز نگرانی کرده و از مقامات اسرائیلی خواسته تا زمان ادامه مذاکرات، اقدامی نظامی انجام ندهند.
سه مقام ارشد اسرائیلی به واشینگتن سفر کردهاند تا درباره عدم اقدام نظامی در زمان مذاکرات به آمریکا اطمینان دهند اما آمادگی اسرائیل برای حمله رد صورت شکست مذاکرات آشکار است.
۷. افزایش تنشهای منطقهای با نیروهای نیابتی ایران
درگیریهای منطقهای میان نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و اسرائیل در حال افزایش است. از جمله میتوان به حملات موشکی حوثیها به اسرائیل، شلیک راکت از سوریه به سوی اسرائیل، حملات جدید اسرائیل به حزبالله لبنان و ارسال موشکهای بالستیک به گروههای شبهنظامی در عراق اشاره کرد.
این تحرکات، احتمال درگیری مستقیم ایران و اسرائیل را افزایش میدهد.
۸. فشارهای بینالمللی بر اسرائیل
فشارهای اروپا بر اسرائیل در موضوع غزه افزایش یافته و برخی تحلیلگران معتقدند که اسرائیل ممکن است با هدف کاهش فشارها، درگیری جدیدی را با ایران آغاز کند.
مقامات اسرائیلی تاکید کردهاند که اگر اکنون اقدام نکنند، در آینده دیگر فرصتی برای نابودسازی تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی نخواهند داشت.
۹. واردات مواد شیمیایی برای تولید سوخت موشک
رسانهها گزارش دادهاند که جمهوری اسلامی مجددا هزاران تُن مواد شیمیایی از چین خریداری کرده که برای تولید سوخت جامد موشک استفاده میشود. این بار حجم واردات سه برابر مرحله قبل است و نگرانیهایی را درخصوص وقوع حوادثی مشابه انفجار بندرعباس ایجاد کرده است.
خرید این محمولهها نشانگر تداوم اراده جمهوری اسلامی برای بازسازی و تقویت توان موشکی خود است.
۱۰. قطعنامه احتمالی شورای حکام علیه ایران
آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارشی منتشر کرده که در آن به عدم همکاری جمهوری اسلامی با آژانس اشاره شده است.
آلمان، فرانسه و بریتانیا بر اساس این گزارش پیشنویس قطعنامهای را آماده کردهاند که احتمال تصویب آن در جلسه شورای حکام در این هفته بسیار بالاست. این قطعنامه مسیر ارجاع مجدد پرونده هستهای ایران به شورای امنیت را هموار میکند.
در واکنش، عباس عراقچی در توییتی تهدید کرده که همانطور که قطعنامههای ۲۰ سال پیش منجر به گسترش غنیسازی در ایران شد، اینبار نیز میتواند نتیجهای مشابه بهدنبال داشته باشد.
تهدید عراقچی به افزایش غنیسازی، در واقع نوعی تهدید غیرمستقیم به ساخت سلاح هستهای تلقی میشود.
جمعبندی: وضعیت خطرناک، تصمیمی دشوار
در مجموع، این نشانهها حکایت از افزایش تنشهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی میان جمهوری اسلامی، آمریکا، اسرائیل و اروپا و آژانس دارد.
در حالی که جمهوری اسلامی تصور میکند آمریکا و اسرائیل به احتمال زیاد حمله نخواهند کرد، این محاسبه ممکن است اشتباه باشد. بهویژه اگر ترامپ از مسیر دیپلماسی ناامید شود، احتمال چراغ سبز نشان دادن به اسرائیل یا مشارکت مستقیم در حمله نظامی وجود دارد.
از سوی دیگر، بحرانهای داخلی از جمله قطعی برق، تورم، کاهش منابع مالی دولت و نارضایتی عمومی، شرایط داخلی را به نقطه جوش رسانده است.
بسیاری از ناظران هشدار میدهند که تداوم فشار خارجی همزمان با نارضایتی عمومی میتواند زمینهساز بروز اعتراضات گسترده و حتی بحرانهای عمیقتر در داخل ایران شود.
آخرین امیدها برای جلوگیری از درگیری نظامی، به سفر احتمالی ولادیمیر پوتین به تهران گره خورده است. سفری که شاید آخرین فرصت برای جلوگیری از آغاز یک جنگ جدید در خاورمیانه باشد.
چندین دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی و کارکنان سابق سفارتخانههای ایران به ایراناینترنشنال گفتند که تهران از ماموریتهای دیپلماتیک خود در خارج از کشور برای رصد پنهانی مخالفان و تامین مالی عملیات نفوذ از طریق ابتکارات فرهنگی مورد حمایت دولت استفاده میکند.
یکی از کارمندان سابق وزارت خارجه جمهوری اسلامی به ایراناینترنشنال گفت: «هر سفارتخانهای یک فهرست دارد از افرادی که باید تحت نظر باشند، افرادی که باید جذب شوند و افرادی که باید ساکت شوند.»
یکی دیگر از کارمندان سابق وزارت خارجه جمهوری اسلامی نیز گفت: «این سیاست خارجی نیست؛ این اجرای میدانی ماموریتهاست.» به گفته او، افراد اعزامی، مامور میشوند نه منصوب.
ایراناینترنشنال پیشتر گزارشهای متعددی از شبکه نفوذ وسیع و فرامرزی جمهوری اسلامی منتشر کرده است که تحت دستورات مستقیم دفتر علی خامنهای و بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران فعالیت میکند.
اظهارات دیپلماتهای سابق و کارکنان پیشین سفارتخانههای جمهوری اسلامی، نشان میدهد که دستگاه دیپلماسی حکومت کنونی ایران نه مبتنی بر اصول دیپلماتیک، بلکه بر پایه ایدئولوژی، جاسوسی و تامین مالی غیرقانونی است.
بر اساس گفتههای این منابع که به دلایل امنیتی نامشان فاش نشده، نمایندگیهای دیپلماتیک ایران در خارج از کشور در واقع پایگاههایی برای جمعآوری اطلاعات هستند که وظیفه رصد مخالفان، نظارت بر گروههای دانشجویی و تحویل پول نقد و تجهیزات تحت پوشش مصونیت دیپلماتیک را بر عهده دارند.
مقامات بریتانیایی در ماه اردیبهشت امسال هشت مرد را بازداشت و از این میان، سه نفر را بر اساس «قانون امنیت ملی» به جاسوسی برای جمهوری اسلامی، بهویژه تحت عنوان رصد خبرنگاران شبکه ایران اینترنشنال در فاصله اوت ۲۰۲۴ تا فوریه ۲۰۲۵ متهم کردند.
هنوز مشخص نیست که آیا این اتهامات ارتباطی با سفارت ایران در لندن داشتهاند یا نه.
وزارت خارجه جمهوری اسلامی این اتهامات را سیاسی خواند و رد کرد، اما مقامهای سابق ایران میگویند چنین اقداماتی در واقع بخشی مرکزی از دستور کار جمهوری اسلامی در خارج از کشور است.
سفارتخانههای ایران در ظاهر ساختار معمول دیپلماتیک شامل سفیر، وابسته و مشاور را دارند اما به گفته منابع آگاه، این عناوین اغلب فقط پوششی برای وظایف واقعی آنهاست.
یکی از دیپلماتهای سابق جمهوری اسلامی گفت: «فردی که به عنوان مترجم معرفی شده، ممکن است در واقع مسئول هماهنگی مالی با گروههای نیابتی باشد و عناوین صرفا برای ظاهر ماجراست.»
در یکی از پروندههای پر سر و صدای سالهای اخیر، اسدالله اسدی، دیپلمات وقت جمهوری اسلامی، از موقعیت دیپلماتیک خود برای انتقال مواد منفجره به منظور اجرای عملیات بمبگذاری در یک گردهمایی مخالفان حکومت ایران در پاریس استفاده کرد.
اسدالله اسدی
محکومیت اسدی در سال ۲۰۲۱ در بلژیک نشان داد که نقشهای دوگانه دیپلماتهای جمهوری اسلامی به چه میزان است.
یکی دیگر از کارکنان سابق سفارتخانههای جمهوری اسلامی به ایراناینترنشنال گفت همکاران سابقش در استانبول و باکو که با کیفهایی پر از دلار نقد وارد میشدند، میدانستند که «کسی چمدانهایشان را نمیگردد».
وابستههای فرهنگی سفارتخانههای جمهوری اسلامی، بهویژه آنها که با «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی» مرتبطاند، مراسم مذهبی در خارج از کشور برگزار میکنند که این برنامهها بهطور همزمان به عنوان زمینهای برای شناسایی و جذب نیروهای احتمالی استفاده میشود.
آلمان در ماه ژوئیه «مرکز اسلامی هامبورگ» را به دلیل ارتباط با حکومت ایران و آنچه وزارت کشور آلمان آن را تبلیغ افراطگرایی و یهودستیزی خواند، تعطیل کرد.
به گفته این منابع، بدنه دیپلماسی ایران عمدتا از فرزندان روحانیون و افراد نزدیک به هسته قدرت تشکیل شده است. یکی از آنان گفت: «پدرت امام جمعه است؟ عمویت به رهبر نزدیک است؟ پس کارت جور است.»
مراسم مذهبی در سفارتخانههای ایران
منصوب شدن به پستها اغلب ارتباطی با سابقه حرفهای ندارد؛ مهارت زبانی و تجربه کاری در اولویت نیستند؛ آنچه اهمیت دارد، وفاداری به حکومت ایران است.
اگرچه بسیاری از این افراد از کشور محل ماموریت اخراج شده یا نقششان برملا شده است، این ساختار همچنان پابرجاست و کارکنان وفادار بدون وقفه از قارهای به قاره دیگر منتقل میشوند.
یکی از دیپلماتهای سابق جمهوری اسلامی گفت: «هر پست، یک ماموریت است. اگر آن را مطابق میل نظام انجام دهی، در نوبت برای ماموریت بعدی میمانی.»
دامنه این شبکه از طریق سازمانهای پوششی گسترش مییابد. «کمیته امداد امام خمینی» با تامین مالی حزبالله مرتبط دانسته شده و «هلال احمر ایران» با اتهاماتی مبنی بر استفاده نیروی قدس از آن برای انتقال سلاح مواجه بوده است. اعضای سپاه نیز اعتراف کردهاند که در جریان جنگ بوسنی، خود را به عنوان امدادگر جا زده بودند.
رسانههای دولتی ایران مانند پرستیوی، العالم و هیسپانتیوی نیز به عنوان بازوهای تبلیغاتی و پوشش اطلاعاتی عمل کردهاند. فرانسه در سال ۲۰۱۱ یکی از خبرنگاران این شبکهها را به دلیل پخش تبلیغات دولتی ایران اخراج کرد.
هلال احمر ایران و سپاه پاسداران این اظهارات را رسما رد و اعلام کردند که اگر چنین اقداماتی صورت گرفته باشد، مجاز نبوده و نمایانگر سیاست رسمی این نهادها نیست.
با وجود شعارهای سادهزیستی، بسیاری از این افراد در تجمل زندگی میکنند. اقامتگاه یکی از سفرای پیشین جمهوری اسلامی در پاریس بیش از ۴۰ هزار یورو در ماه هزینه داشته است.
یکی از منابع آگاه گفت: «فرزندانشان را به مدارس سکولار میفرستند ولی در عمل موعظه اسلامی میکنند.»
اسناد فاششده نشان میدهد که برخی از فرستادگان ارشد جمهوری اسلامی علاوه بر بودجههای تشریفاتی و کمکهزینههای سخاوتمندانه، تا ۱۲ هزار دلار در ماه حقوق دریافت میکردهاند.
یکی از کارمندان سابق سفارتخانههای جمهوری اسلامی گفت: «این هم پاداش است، هم عایق. سیستم با تجمل وفاداری میخرد و از طرف دیگر، آنها را از واقعیت زندگی مردم عادی ایران جدا نگه میدارد.»
این اظهارات نشان میدهد که دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی کارکردی دیپلماتیک ندارد و امتداد جهانی دولت امنیتی جمهوری اسلامی است. دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی نیروهای آموزشدیدهای دارد که برای حفظ نظام و نه نمایندگی دیپلماتیک به خارج از کشور اعزام میشوند.
برای بیش از دو دهه، جامعه ایران در فضای تعلیقی زندگی کرده که سرنوشت آن به میز مذاکرات اتمی گره خورده است. از مذاکرات سعدآباد تا برجام و نهایتا احیای مبهم توافقها در دهه اخیر، شهروندان ایرانی هر بار با این امید زیستهاند که با امضای یک توافق، گشایشی در زندگی روزمره رخ خواهد داد.
اما این انتظار طولانی و تکرارشونده، پیامدهای روانی، اجتماعی و سیاسی ژرفی بر ساختار ذهنی و رفتاری جامعه داشته است.
آزادی حقیقی نه در رهایی از رنج، بلکه در کشف معنا در دل آن است. جامعه ایران طی دهههای اخیر گرفتار یک تجربه تمامعیار از «زندگی در گرو» بوده است.
جمهوری اسلامی با ابزار سیاست خارجی، بهویژه پروژه پرهزینه اتمی، مردم را گروگان سیاستی کرده که حاصل آن چیزی جز انزوا، فقر و تضعیف منزلت انسانی نبوده است.
اما در دل این وضعیت، ایرانیان بهرغم سرکوب، خستگی و تحریم، راهی برای معنا دادن به رنج خود یافتهاند؛ و این دقیقا همان چیزی است که آنها را از قربانی صرف به انسان مقاوم بدل کرده است.
معنا بهجای نجات
ویکتور فرانکل، روانپزشک یهودی اتریشی و بازمانده اردوگاه مرگ آشویتس، در کتاب «انسان در جستوجوی معنا» مینویسد: «آنکه چرایی برای زیستن دارد، تقریبا هر چگونگی را تاب میآورد.»
او باور داشت انسان نه قربانی شرایط، بلکه پاسخدهنده به آنهاست.
فرانکل برخلاف مکاتب روانشناسی که ریشه بحران را صرفا در ساختار میجویند، بر آزادی درونی فرد تاکید میکرد؛ آزادیای که حتی در دل اردوگاه مرگ نیز میتوان یافت، اگر انسان توان معنا دادن به رنج خود را بیابد.
اینجا دقیقا به همان مفهوم ابتدایی مطلب «زندگی در گرو» ارجاع میدهم؛ جایی که فرانکل توصیف میکند چگونه انسانها در اردوگاههای مرگ فاشیست هیتلری، زندگی خود را در گرو تصمیم نازیها میدیدند، اما با بازسازی معنا، آزادی درونی خود را حفظ میکردند.
فرانکل در جای دیگر، نظریه «معنادرمانی» خود را مطرح میکند و میگوید انسانها حتی در شدیدترین رنجها، اگر بتوانند معنایی برای آن بیابند، دوام میآورند.
جامعه ایران نیز، بهخصوص طبقه متوسط شهری، در این سالها معنا را در انتظار برای توافقی یافت که نوید زندگی بهتر میداد. این امید، بهنوعی ابزار بقا شد، اما در بلندمدت به بیحسی، سرخوردگی و سپس واکنشهای انفجاری اعتراضی انجامید.
کوچک و کوچکتر شدن طبقه متوسط شهری در سالهای گذشته که در پی فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها رخ داده، جامعه را بیش از پیش از گروگانگیری نظام خارج کرده است.
در این شرایط، مردم دیگر دروغهای جمهوری اسلامی درباره تاثیر تحریمها را نمیپذیرند و سیاست خارجی پرهزینه آن را دلیل اصلی مشکلات اقتصادی میدانند. همزمان کلیت و موجودیت نظام را برخلاف کرامت انسانی ایرانیان و پیشرفت کشور میبینند.
در جمهوری اسلامی، مردم ایران نه الزاما با چالش دسترسی به کالاهای مصرفی، بلکه با بحران معنا مواجهاند؛ بحرانی ناشی از نظامی که نهتنها آزادیهای فردی را محدود میکند، بلکه شرافت ملی را نیز در گرو معاملهای اتمی با جهان قرار داده است.
هر بار که حکومتیها وعده گشایش میدهند، جامعه خود را بازمیآفریند و منتظر میماند، اما در نهایت به سرخط بحران بازمیگردد.
و با این همه، مردم ایستادهاند.
رنج بهمثابه اخلاق
الی ویزل، نویسنده و برنده نوبل صلح و یکی دیگر از بازماندگان هولوکاست، مینویسد: «سکوت خدا ما را به فریاد وامیدارد؛ اما آن فریاد نشانه ایمان ماست.»
در نگاه ویزل، رنج نهتنها انسان را نابود نمیکند، بلکه او را به سطحی از تعهد و اخلاق میرساند که در آسایش هرگز بدان نمیرسید.
جامعه ایران نیز از دل سکوت حاکمیت و جهانیان، صدایی تازه برای خود ساخته است.
فریادهایی که در خیزشهای خیابانی شنیده شد، در مهاجرتهای میلیونی یا حتی در مقاومت خاموش خانوادهای که با دستمزدی ناچیز شان انسانی خود را حفظ میکند، همگی بازتاب همان معنا و اخلاقیاند که از دل رنج زاده میشوند.
سر برآوردن شعار «زن، زندگی، آزادی» از دل سالها سرکوب همگانی نشان داد جامعه ایران تا چه اندازه استعداد خروشی چندجانبه دارد. اصل اساسی «زندگی» در این جنبش نوید میدهد که جامعه ایرانی چگونه در پی بازپسگیری کرامت سرکوبشده خود است.
مسئولیت بهجای مطالبهگری
بر اساس نظریات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، ارزشهایی چون خودیاری، مسئولیت فردی و بازسازی جامعه از پایین به بالا، پایههای اصلی رشد و تعالی برای رسیدن به آزادی واقعی هستند.
امروز مردم ایران بهدرستی دریافتهاند که نجات از بالا نخواهد آمد؛ نه از سوی دولتهای غربی، نه از دل برجام، و نه از جانب نخبگان رانتی، چه در داخل و چه در خارج کشور.
آنچه باقی مانده، وظیفه اخلاقی فرد است برای بازیابی نقش خود؛ نه فقط در برابر جمهوری اسلامی، بلکه در برابر خانواده، نسل آینده و حقیقت.
در اینجاست که ضرورت بازگشت به اصول بنیادین آزادی و کرامت فردی (آنگونه که در شعارهای اعتراضی نسل جوان تجلی یافت) روشنتر میشود. زیرا بی وجود آزادی، هیچ دستاوردی بهدست نمیآید و اگر هم بهدست آید، پایدار نخواهد ماند.
در چنین شرایطی، مردم الزاما منتظر یا حتی منفعل نیستند. آنان در مسیر یافتن راه فرار از وضعیت موجود، میدانهایی برای خود ساختهاند که در آن کنشهای اعتراضی و اجتماعی را متجلی میسازند.
جامعه فردی ایران نه از راه کنشهای جمعی رسمی، بلکه در بازتعریف فردی خویش در حال بازسازی است.
اما آنچه حلقه ناپیدای این زنجیره برای رسیدن به نتیجهای مطلوب است، درک دقیقِ موقعیت و مرحله است؛ درکی که در غیاب آن، جامعه از اعتراضات و اعتصابات خود احساس «ناکامی مداوم» پیدا میکند.
این در حالی است که نظام جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، بهویژه پس از اعتراضات ۹۶، ۹۸، و ۱۴۰۱، در برابر کنشهای اعتراضی مردم بهشدت واکنشیتر شده است، گرچه تلاش میکند خلاف آن را به جامعه القا کند.
در چنین وضعیتی، حتی مهاجرت، کوچ اقتصادی یا ایستادگی مدنی، شکلی از مسئولیتپذیری است؛ نه فرار. معنا، در کنش فردی نهفته است و اگرچه ساختار جمهوری اسلامی جامعه را در حصر قرار داده، اما همانگونه که فرانکل گفته است: «برخی از ما قدیسانی در میان شیاطین بودیم.»
سیاست اتمی بهمثابه گروگانگیری اخلاقی
توافق برجام همانگونه که بارها از سوی تحلیلگران نقد شده، تنها به حیات سیاسی جمهوری اسلامی مشروعیت بخشید.
بسیاری از نهادها و منتقدان در تحلیلهای خود بارها تاکید کردهاند سیاست مماشات با جمهوری اسلامی نهتنها هیچ تغییر معناداری در رفتار این حکومت ایجاد نکرده، بلکه مردم ایران را در وضعیتی از تعلیق و فشار اقتصادی مستمر نگه داشته است.
در چنین شرایطی، اخلاق سیاسی ایجاب میکند که مسیر نجات جامعه، نه از مسیر «توافقهای بیشتر»، بلکه از طریق فروپاشی اراده مشروعیتبخش به حاکمیت رقم بخورد.
این پروژهای است که از پایین آغاز شده و امروز در دل نسل جوان ایرانی، حتی بدون هیچ افق دیپلماتیکی، معنا و فرم یافته است.
در واقع، آنچه بارها از زبان بسیاری از مردم شنیده شده که مذاکره با حکومت را به مذاکره با نمایندگان واقعی مردم تغییر دهید، دقیقا در این نقطه معنا پیدا میکند.
بیتردید، بحران نمایندگی در میان مخالفان جمهوری اسلامی شکلی جدیتر به خود گرفته؛ اما تجربه نشان داده است که این نمایندگی، از دل یک روند طبیعی ظهور میکند، نه از یک ساختار از پیش طراحیشده.
با وجود روشن بودن ماهیت سرکوبگر جمهوری اسلامی، دولتهای غربی همچنان به سیاست مماشات پایبند ماندهاند؛ سیاستی که نه بر مبنای اصول، بلکه بر پایه منافع کوتاهمدت طراحی شده است.
اینجاست که جامعه ایران و مخالفان جمهوری اسلامی باید دورنمایی از منافع جمعی بلندمدت را علنی کنند.
بازگشت به معنا، نه امید واهی
جامعهای که معنای زندگی خود را به «نتیجه مذاکرات» گره زده بود، اکنون در حال عبور از این وابستگی است؛ جامعهای که سرنوشت خود را به تصمیمهای خارج از ارادهاش وابسته میدید، اکنون در مسیر بازسازی معنای زندگی از درون و بر مبنای اراده فردی حرکت میکند.
مسیر رهایی نه در امضای توافقنامهای دیگر، بلکه در کشف معنای ایستادن، ساختن و پاسخدادن به رنجها در سطح فردی است.
درست همانگونه که آموزههای فرانکل و ویزل نشان میدهند، جامعهای که رنج را بفهمد، اخلاق میسازد و راه خود را، حتی در دل تاریکی، خواهد یافت.
چهرههای مخالف جمهوری اسلامی، الهه حسیننژاد را قربانی زنستیزی حکومت ایران و رویکرد سرکوبگرانه و خشونتبار آن علیه زنان خواندند.
تنها راه بازگشت امنیت، سرنگونی جمهوری اسلامی
شاهزاده رضا پهلوی شنبه ۱۷ خرداد در بیانیهای الهه حسیننژاد را یکی دیگر از «دختران آزادیخواه و میهندوست ایران» خواند و تاکید کرد تنها راه بازگشت امنیت، سرنگونی جمهوری اسلامی است.
شاهزاده پهلوی با اشاره به اینکه الهه قربانی «حکومت زنستیز و سرکوبگر جمهوری اسلامی» شده، تاکید کرد که حتی روایت تحریفشده حکومت درباره این قتل، باز هم نشاندهنده نگاه سرکوبگر جمهوری اسلامی نسبت به زنان است.
او هشدار داد که تا زمانی که این حکومت بر سر کار باشد، «الههها، مهساها، نیکاها و آرمیتاهای ایران در امان نخواهند بود.»
الهه، دختر ۲۴ سالهای که در یک سالن زیبایی در سعادتآباد کار میکرد، روز چهارم خرداد برای مراقبت از برادر معلولش زودتر از محل کار خارج شد، اما هرگز به خانه بازنگشت. او به خانواده گفته بود «۲۰ دقیقه دیگر میرسم»، اما هرگز نرسید.
۱۵ خرداد با اعلام پیدا شدن جسد حسیننژاد، خبر دستگیری متهم به قتل او به همراه تصاویری منتشر شد اما پس از آنکه چهره و نام این متهم منتشر شد، ابهامهای جدیدی درباره این پرونده مطرح شده است.
شاهزاده پهلوی تنها راه بازگشت امنیت و آزادی به جامعه، بهویژه برای دختران ایرانی، را سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک دولت ملی و مسئول دانست و بر وظیفه ملی مردم برای حفاظت از یکدیگر، بهویژه زنان، تاکید کرد.
خشونت حکومت علیه زنان به پهنای ایران
نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح در پیامی، نیز قتل الهه حسیننژاد را ناشی از خشونت حکومت علیه زنان به پهنای ایران دانست.
او نوشت: «خبر تکاندهنده قتل الهه، دو هفته پس از مفقود شدنش، جامعه را نگران و خشمگین کرده است.»
محمدی در ادامه با اشاره به ضرورت محاکمه و مجازات قاتل الهه نوشت:«بازداشت، شکنجه، زندان، اعدام، تجاوز و تعرضهای جنسی به معترضان حجاب اجباری و جنبش زن، زندگی، آزادی ادامه دارد.»
این فعال حقوق بشر با اشاره به اینکه حکومت ۴۶ سال است که برای سلطه بر زنان و فرودستسازیِ آنان، از خشونت قانونی و ساختاری تا آموزش و تبلیغات بهره گرفته است، نوشت: «هنوز خیابان، خانه و خودروهای شخصی محلی ناامن برای کنترل، تهدید و اعمال خشونت علیه زنان از سوی حکومت است.»
سخنگوی فراجا شنبه تایید کرد که متهم به قتل الهه حسیننژاد راننده اسنپ بوده و گفت: «شرکت اسنپ در سال ۹۹ برای شروع به کار او استعلام گرفته که در آن زمان جرم محکومیتی برای وی ثبت نشده بود.»
او افزود: «حسیننژاد از اسنپ درخواست خودرو نکرده بود و او سوار «خودروی عبوری» شده بود.»
نازنین بنیادی نیز با اشاره به قتل الهه حسیننژاد گفت: «رژیمی که زنان را بهخاطر پوشش مو بیدرنگ تعقیب میکند اما یک زن ناپدیدشده را «گم» میکند، نابینا نیست، بلکه در هر «قتل ناموسی» و در هر جنایتی که زیر لایهای از دروغ پنهان میکند، همدست است.»
نگرانی درباره امنیت دختران و زنان در جمهوری اسلامی
قتل الهه، بار دیگر نگرانیها درباره امنیت دختران و زنان در جمهوری اسلامی را افزایش داده است.
در حادثه جداگانه دیگری، پنجشنبه ویدیویی منتشر شد که لحظه دیدار یسنا شهگلی و سارا اقبالشاه، دو دختر نوجوان گمشده را با خانواده خود نشان میداد.
بر اساس گزارشهای منتشر شده در رسانههای ایران، این دو دختر روز پنجشنبه ناپدید شده بودند.
پدر یسنا گفته بود: «یسنا و دوستش در ساعت دو بعدازظهر روز پنجشنبه در کوچه در حال بازی بودند که یک مرتبه ناپدید شدند و دیگر خبری از آنها نمیشود.»
همچنین همزمان با انتشار اخبار مربوط به قتل الهه حسیننژاد، کاربران رسانههای اجتماعی ویدیوی سخنرانی قدیمی علی خامنهای را بازنشر کردهاند که در آن میگوید مردم آمریکا امنیت ندارند.
رهبر جمهوری اسلامی ۱۱ مهر ۱۴۰۱ در مراسم مشترک دانشآموختگی دانشجویان دانشگاههای افسری نیروهای مسلح گفته بود: «معنای امنیت این است که شما شب بتوانی با خیال راحت در خانه خودت بخوابی، صبح بتوانی با خیال راحت و بدون دغدغه فرزندت را به مدرسه بفرستی.»
خامنهای در این سخنرانی با اشاره به «کشورهای بزرگ و از همه بدتر آمریکا» گفته بود: «در رستوران امنیت نیست، در دانشگاه امنیت نیست، در مدرسه کودکان امنیت نیست، در فروشگاه امنیت نیست.»
همزمان با واکنش گسترده مردم به قتل الهه حسیننژاد، ویدیوی ارسالشده به ایراناینترنشنال نشان میدهد که شنبه ۱۷ خرداد در یکی از معابر عمومی شهر تهران بنری نصب شده که روی آن نوشته شده: «الهه حسیننژاد قربانی زنستیزی که بانیاش رژیم آخوندیست.»
رضا ولیزاده، خبرنگار پیشین رادیو فردا و شهروند ایرانی-آمریکایی زندانی در اوین، در اعتراض به عدم تحویل مدارک شناساییاش از سوی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی، دست به اعتصاب غذا زد.
برخی منابع آگاه گزارش دادند ولیزاده اعتصاب غذای خود را از صبح شنبه ۱۷ خرداد آغاز کرده است.
با وجود صدور حکم قطعی قضایی، نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی همچنان از تحویل وسایل شخصی این خبرنگار، از جمله شناسنامه او، امتناع میکنند.
ولیزاده برای تعیین وکیل و پیگیری امور حقوقی و بانکی در پراگ، جایی که طی یک دهه اقامتش در آن در رادیو فردا مشغول به کار بود، به مدارک شخصی خود نیاز دارد.
درخواستهای مکرر او در این زمینه تاکنون بینتیجه مانده و مانعتراشیهای مقامهای امنیتی حکومت ایران باعث بروز مشکلات جدی در رسیدگی به مسائل بانکی و حقوقی این خبرنگار شده است.
با توجه به هشدارهای مکرر بانک و عدم رفع مشکل، خطر مصادره و فروش خانه شخصی او در پراگ در آیندهای نزدیک بسیار محتمل است.
ولیزاده ۱۳ اردیبهشت در پیامی از زندان اوین گفت سازمان اطلاعات سپاه پاسداران ابتدا بهمدت سه ماه مانع از صدور وکالتنامه او شد و اکنون بیش از دو ماه است که با خودداری از تحویل شناسنامه او به خانوادهاش، مانع از انجام امور مربوط به ترجمه و ارسال وکالتنامه به شهر پراگ میشود.
او اسفند ۱۴۰۳ نیز در اعتراض به عدم بررسی و رسیدگی به تمامی جوانب پروندهاش در «دادگاه فرمایشی» جمهوری اسلامی دست به اعتصاب غذا زده بود.
ولیزاده ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ پس از ۱۴ سال به ایران بازگشت و پس از بازجویی به دست ماموران سازمان اطلاعات سپاه در بند دو الف زندان اوین، به بند ۲۰۹ این زندان، موسوم به بازداشتگاه وزارت اطلاعات، منتقل شد.
محمدحسین آقاسی، وکیل دادگستری، آذرماه ۱۴۰۳ اعلام کرد ایمان افشاری، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران، ولیزاده را به ۱۰ سال حبس، منع اقامت در استان تهران و استانهای همجوار، و همچنین منع خروج از کشور و عضویت در احزاب بهمدت دو سال محکوم کرده است.
آقاسی ۱۰ بهمن سال گذشته از تایید حکم ۱۰ سال زندان ولیزاده از سوی دادگاه تجدیدنظر استان تهران خبر داد.
ولیزاده در حال حاضر در بند هشت زندان اوین، معروف به «تبعیدگاه»، در شرایطی بسیار نامطلوب با محیطی آلوده و غیربهداشتی به سر میبرد.
رضا صالحی امیری، وزیر گردشگری دولت پزشکیان، با اشاره به محدودیتهای جدید ایالات متحده برای صدور ویزا به ایرانیان، تاکید کرد که جمهوری اسلامی باید در اعزام نمایندگان «فرهنگ و میراث ایرانی» به جام جهانی ۲۰۲۶ آمریکا، به سازوکارهای جایگزین بیندیشد.
او گفت: «قطعا با محدودیت ویزا از سوی آمریکا مواجه هستیم، اما باید به سازوکارهای آن بیندیشیم.» او پیشنهاد داد که برای حضور فرهنگی ایران در این رویداد از ظرفیت ایرانیان مقیم آمریکا استفاده شود و ساماندهی کرد.
صالحیامیری همچنین تاکید کرد افرادی که به نمایندگی از جمهوری اسلامی در کاروان فرهنگی جام جهانی حضور مییابند، باید «فاقد حاشیه» باشند و افزود: «نباید حاشیههایی که در دوره قبل جام جهانی ایجاد شد، تکرار شود.»
این اظهارات در حالی بیان میشود که در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر، که همزمان با اعتراضات سراسری در ایران برگزار شد، حضور چهرههای وابسته به حکومت و خودداری شماری از ایرانیان از حمایت تیم ملی، واکنشهای گستردهای برانگیخت.
براساس مقررات جدید ایالات متحده، ورود شهروندان ایران و ۱۱ کشور دیگر به این کشور محدود شده، اما ورزشکاران، مربیان و خانوادههای آنان در صورت حضور در رقابتهای بزرگ ورزشی، از این محدودیت مستثنا هستند.