ایران شاهزاده و ایران آیتالله؛ دو ایران متفاوت

روز سهشنبه، ۹ بهمن، ایرانیان دو صدا و دو نگاه کاملاً متفاوت به ایران را از دو شخصیت سیاسی شنیدند: یکی سخنرانی علی خامنهای در بیت رهبری و دیگری صحبتهای شاهزاده رضا پهلوی در واشینگتن.
تحلیلگر ارشد در ایراناینترنشنال

روز سهشنبه، ۹ بهمن، ایرانیان دو صدا و دو نگاه کاملاً متفاوت به ایران را از دو شخصیت سیاسی شنیدند: یکی سخنرانی علی خامنهای در بیت رهبری و دیگری صحبتهای شاهزاده رضا پهلوی در واشینگتن.
علی خامنهای تنها درباره غزه، لبنان و صدر اسلام سخن گفت و سخنی از مشکلات مردم ایران به میان نیاورد. در مقابل، شاهزاده رضا پهلوی از ایران، مردم ایران، و ضرورت عبور از وضعیت کنونی سخن گفت و خودش را در معرض پرسشهای حاضرین قرار داد.
این دو شخصیت، در همان روز، نماد دو ایران متفاوت بودند: یکی ایرانِ موجود که با مشکلات متعدد روبهروست و دیگری ایرانِ ممکن، که مردم و آینده آن در اولویت آن قرار دارند.
خامنهای در سخنرانی خود بار دیگر بر دشمنی با آمریکا تاکید کرد، مسیری که معنای آن چیزی جز تداوم مشکلات مردم ایران نیست. از سوی دیگر، شاهزاده رضا پهلوی بر ضرورت تعامل و همکاری با جهان تاکید کرد. او گفت در یک ایران آزاد، آمریکا میتواند در ایران سرمایهگذاری کند و مردم ایران میتوانند متحدانی واقعی برای جهان آزاد باشند.
مقایسه دیدگاههای این دو، تفاوت نگرش آنها به ایران را آشکار میکند. خامنهای همچنان بر فیلترینگ و محدودیت اینترنت اصرار دارد؛ سیاستی که دسترسی مردم ایران به اطلاعات را محدود کرده است. در مقابل، رضا پهلوی از حق مردم برای دسترسی آزادانه به اطلاعات و اینترنت حمایت میکند و تلاش میکند جامعه جهانی را به حمایت از اینترنت آزاد برای ایرانیان ترغیب کند.
سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی در باشگاه ملی مطبوعات واشینگتن، بر عبور از جمهوری اسلامی و نقش جهان در کمک به مردم ایران متمرکز بود. او خطاب به دولت جدید آمریکا هشدار داد که توافق با جمهوری اسلامی راهحل مناسبی نیست، چراکه توافقات گذشته نشان دادهاند جمهوری اسلامی به وعدههایش پایبند نیست.
او تاکید کرد که بهجای توافق با جمهوری اسلامی، باید به مردم ایران کمک کرد تا از جمهوری اسلامی عبور کنند و به شریکی مطمئن برای جهان تبدیل شوند.
این رویکرد متفاوت با خامنهای که همچنان بر تقابل با آمریکا و ادامه سیاستهای ضدغربی اصرار دارد، نشاندهنده دو مسیر کاملا متضاد است. یکی در پی حفظ وضعیت موجود و دیگری بهدنبال ساختن آیندهای بهتر برای ایران و ایرانیان است.
شاهزاده رضا پهلوی نهتنها سخنرانی میکند، بلکه بهطور فعال با سیاستمداران کشورهای مختلف دیدار میکند، برای جلب حمایت از مبارزات مردم ایران تلاش میکند، و برای جهانیان توضیح میدهد که چرا عبور از جمهوری اسلامی ضروری است. او نشان داده که آماده است برای نجات ایران هر اقدامی که لازم باشد انجام دهد.
این تلاشها باید مورد حمایت قرار گیرند، چراکه هدف آنها کمک به مردم ایران برای عبور از وضعیت کنونی است. همه گروهها و افراد مخالف جمهوری اسلامی باید برای این هدف مشترک همکاری کنند. هر اقدامی که به این مسیر کمک کند، ارزشمند است و باید تقویت شود.
یکی از اصولی که بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی بر آن اتفاقنظر دارند، این است که باید بعد از جمهوری اسلامی رأی مردم تعیینکننده آینده ایران باشد.
شاهزاده رضا پهلوی نیز بر این موضوع تاکید کرده و گفته است که تصمیم درباره شکل نظام آینده، باید به مردم واگذار شود.
در نهایت، آنچه ایران به آن نیاز دارد، همکاری، تلاش مشترک، و تمرکز بر عبور از جمهوری اسلامی و رسیدن به یک حکومت منتخب است؛ هدفی که تنها با مشارکت همه ایرانیان و حمایت جامعه جهانی محقق میشود.

در سالگرد کارزار گسترده و فراگیر «سهشنبههای نه به اعدام» که از سوی زندانیان سیاسی در زندان قزلحصار و با همراهی بند زنان اوین آغاز شد و هماکنون به بسیاری از زندانهای سراسر کشور رسیده است، دهها نفر از زندانیان، در خطر اجرای حکم قتل حکومتی به اتهام «بغی» هستند.
مهدی حسنی و بهروز احسانی، دو تن از زندانیان محکوم به اعدام از زندان اوین به زندان قزلحصار کرج منتقل شدهاند و در شرایطی نامعلوم بهسر میبرند.
پخشان عزیزی و وریشه مرادی نیز با وجود اعتصابات گسترده و افتخارآمیز کردستان با هدف «لغو حکم اعدام» و ایجاد کمپین آزادی آنها، هنوز تحت اجرای حکم اعدام قرار دارند و جان عزیزشان در خطر است.
«باغی» در فقه شیعه و قانون قضایی جمهوری اسلامی به فرد یا افرادی اطلاق میشود که در برابر «اساس» جمهوری اسلامی شورش کنند و موجب «ترساندن» و «ارعاب» مردم و «سلب امنیت» آنها شوند.
استنباط اصلی و بنیادین اتهام «بغی» از آیه معروف سوره حجرات است که مفهوم و تفسیر آن نیست و اتفاقا متشابه است؛ بدین معنا که اولا خطاب آیه به «مومنین» است، ثانیا حکم متقن و محکم در خصوص «بغی» یا پرداخت بیشتر در مورد معنی آن داده شده است.
بحث فقهی در مورد حقوق شهروندی یک کشور، مسالهای مهم است که همکاری نواندیشان دینی و روحانیون معترض و مخالف با نظام را میطلبد اما استناد به آیهای پرابهام از یک کتاب مقدس هزار و ۴۰۰ ساله که بر اساس «وضعیت» و «اقتضای» انسانها و نه «طبیعت» آنها در زمانه «محمد» نازل شد، برای وضع و توضیح و تبیین قانونی جهت سلب راحتتر حیات افراد، آن هم صرفا با تشخیص و «استنباط» قاضی و فقیه بر مبنای نیتخوانی و کیفرخواستهایی که حتی اصول ابتدایی حقوقی و قانونی را در روندهای امنیتی بازجویی و بازپرسی طی نکردهاند، با مفهوم «قسط» و «عدالت» که در انتهای آیه مذکور بیان شده، در تضاد و تناقض آشکار است.
مردمی که از سرکوب و خشونت سیستماتیک روزافزون در ساحتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رنج میبرند و از خشم بیامان، در برابر «اساس» جمهوری اسلامی قد علم میکنند، مرتکب بغی نشدهاند.
هنگامی که خبر ترور آن دو قاضی شرع [علی رازینی و محمد مقیسه] منتشر شد، افسوس خوردم که دریغا که باید در دادگاهی عادل و منصف محاکمه میشدند و چه بسا مرگ برایشان سهلترین مجازات بود.
آنها که بیمحابا سالها حکم قتل صدها انسان را با افتخار امضا کردند، امروز با سیل خشم و انباشت خشونتی مواجه شدند که جمهوری اسلامی، آن را با سرکوب و کشتار و اعدام بازتولید کرده است؛ غافل از آنکه روز محاکمه به اراده و خواست مردم سرانجام فرا خواهد رسید.
از قضا «باغی»، همین حکومت جائر و مستبد دینی است که در مقابل اعتراض و مطالبه بهحق مردم جان به لب رسیده، آتش خشم و کینه و انتقام میگشاید و برای بقای سیاسی خود، با صفآرایی نیروهای سرکوبگر و آتشبهاختیار «فضای رعب و وحشت و ناامنی» را در جامعه استیلا میبخشد و برای مقابله با تهدید و تضعیف بنیان پوشالی خود، از به کار بردن هر دستاویز غیرانسانی برآمده از «اسلام فقاهتی شیعی» و به نام «مصلحت امت اسلامی» هیچ ابایی ندارد.
بنابراین امروزه شعار «نه به اعدام» به منزله مخالفت و «نه» به تمامیت ساختار و «اساس» جمهوری اسلامی است که باید نقطه ثقل و اتکا برای اشتراک فکری گروههای مختلف و متکثر و جامعه مدنی در راستای همبستگی هر چه بیشتر شود.
اکنون اعتصاب عمومی و گسترده و منسجم مردم کردستان در هفته گذشته به عنوان ایستادگی و مقاومتی ستودنی و شکلی از نافرمانی مدنی باید سرلوحه همه گروههای حقوقبشری و سیاسی مخالف اعدام قرار گیرد.
حمایتهای بینالمللی نیز میتواند همدلی و روحیه فعالان مدنی را تقویت کند اما در نهایت این اراده و مقاومت مردم است که سرانجام به ثمر خواهد نشست.
به امید ایران آگاه، آزاد و آباد و به امید «زن، زندگی، آزادی» ...
.
مطهره گونهای، دانشجوی رشته دندانپزشکی و دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران است که در ارتباط با خیزش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ به دست نیروهای امنیتی بازداشت شد.
این فعال دانشجویی بار دیگر در ۱۲ اردیبهشت سال جاری پس از احضار به سازمان اطلاعات سپاه در تهران بازداشت و پس از چند روز با تودیع وثیقه از زندان اوین آزاد شد.
او نهایتا در تیر سال جاری از سوی شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب تهران به یک سال حبس محکوم شد و از مهر ماه دوران محکومیت خود را در زندان اوین سپری میکند.

مجید تخت روانچی، معاون سیاسی وزیر امور خارجه ایران، در مصاحبهای با خبرگزاری ایسنا، اعلام کرده است که جمهوری اسلامی باید خود را برای «بدترین حالت» در مواجهه با دونالد ترامپ آماده کند.
این اظهار نظر نشان میدهد که دولت ایران به خوبی آگاه است که مذاکره با ترامپ بهویژه با خواستههای دشواری که او ممکن است مطرح کند، مسیری آسان نخواهد بود و دورانی سخت پیش روی کشور قرار دارد.
احتمال شروط سختگیرانه ترامپ
ترامپ به احتمال زیاد پیشنهادهایی به جمهوری اسلامی ارائه خواهد داد که پذیرش آنها برای نظام دشوار باشد.
این شروط میتواند شامل توقف کامل برنامه هستهای، پایان توسعه برنامه موشکی، قطع حمایت از گروههای نیابتی و دست کشیدن از اقدامات بیثباتکننده در منطقه خاورمیانه باشد.
در واقع، این شرایط به معنای نوعی تسلیم تمامعیار جمهوری اسلامی خواهد بود، گرچه به نام «مذاکره» مطرح میشود.
برای رهبر جمهوری اسلامی، چنین شرایطی میتواند بهشدت دردناک باشد. اگر در دوره اوباما از «نرمش قهرمانانه» سخن گفته میشد، اکنون چنین مذاکراتی میتواند به گفته برخی تحلیلگران و کارشناسان داخلی«تسلیم آگاهانه» تعبیر شود؛ وضعیتی که پذیرش آن برای خامنهای، به دلیل تناقض با دیدگاهها و سیاستهای او، بسیار دشوار خواهد بود.
فشار داخلی و شکاف در حاکمیت
اظهارات تخت روانچی درباره آمادگی برای بدترین شرایط حاکی از آن است که فشارهای دولت ترامپ و پیشنهادهای سختگیرانهای که در راه است، حتی مقامات ارشد جمهوری اسلامی را دچار اختلافنظر کرده است. این شکافها در سطح افکار عمومی نیز بازتاب پیدا کرده و به نگرانیهای عمیقی در درون نظام دامن زده است.
در این میان، احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و فعال سیاسی، نیز در توییتی نوشته که ترامپ در قبال امنیت اسرائیل هیچ نرمشی نشان نمیدهد و سیاست او در برابر جمهوری اسلامی نیز بر همین اصل استوار است. او تاکید کرده که ترامپ پیشنهادی ارائه نخواهد داد که باعث نارضایتی اسرائیل و نتانیاهو شود بنابر این پزشکیان به جای آنکه در این باره تصمیم بگیرد که به گفته او نوعی خودکشی سیاسی است، بهتر است این تصمیم را به رقیبان خود واگذار کند که البته معلوم است این تصمیم برخلاف نوشته احمد زیادآبادی با رقبای پزشکیان نیست، بلکه با خامنهای است و چنین توافق و تسلیمی بهمثابه جام زهری دیگر برای یک رهبر دیگر جمهوری اسلامی است.
بحران در تصمیمگیری و اختلافات درونی
جمهوری اسلامی اکنون در شرایطی نیست که بتواند ادعا کند مذاکرات را رد میکند و همچنان قادر است خود را از تحریمهای شدیدتر یا حتی جنگ احتمالی دور نگه دارد. دولت ترامپ به گونهای پیش میرود که جمهوری اسلامی را به سمت پذیرش حداکثری شرایط یا مواجهه با برخورد نظامی سوق دهد.
این وضعیت بهگونهای است که میان جناحهای مختلف نظام، جنگ قدرت و اختلاف نظر بر سر نحوه برخورد با آمریکا شدت گرفته است. مقامات ارشد از جمله محمد باقر قالیباف رییس مجلس، و غلامحسین محسنی اژهای رییس قوه قضاییه، آشکارا به محمد جواد ظریف، یکی از مهمترین چهرههای دولت، حمله کردهاند و این نشان میدهد که نهتنها وحدت داخلی در نظام از بین رفته، بلکه شکافهایی عمیق بر سر تصمیمگیری درباره مسائل کلان کشور ایجاد شده است.
اظهارات تخت روانچی نشاندهنده ضعف استراتژیک جمهوری اسلامی نیز هست.
از دست دادن ابزارهای گذشته، مانند اهرم گروههای نیابتی و تهدید به حمله به پایگاههای آمریکا، باعث شده که نظام در موضع ضعف قرار گیرد.
جمهوری اسلامی پیشتر با تکیه بر گروههایی مانند حماس و حزبالله لبنان و حشدالشعبی عراق، در صحنه بینالمللی مانور میداد، اما اکنون با شکستهای متوالی این گروهها و یا محدود شدن دایره مانور آنها، ابزارهای قدرت خود را از دست داده است.
فرماندهان سپاه که تا چندی پیش از حفظ بشار اسد به عنوان یک پیروزی بزرگ یاد میکردند، اکنون از فرو رویختن آنچه که خیمه محور مقاومت مینامیدند حرفی نمیزنند.
آنچه اکنون در برابر جمهوری اسلامی قرار دارد، نهتنها آزمونی برای تصمیمگیری درباره مذاکره یا تقابل با آمریکا، بلکه آزمونی برای بقای نظام است.
این اختلافات و جنگ قدرت درونی، بهویژه در شرایطی که کشور با بحرانهای متعدد داخلی و خارجی روبهروست، میتواند پایههای نظام را تضعیف کند و به بیثباتی بیشتری دامن بزند؛ ضمن آنکه در آن شرایط سخت، مردم ناراضی نیز پشت سر نظام قرار ندارند.

ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی بیانگر عنوان مجرمانهای است که اولین بار در سال ۱۳۹۲ وارد مقررات جزایی کشور شده است. مهمترین مستند شرعی آن آیه ۹ سوره حجرات است. چطور میتوان از محتوای این سوره به حکم اعدام رسید؟
به نام خداوند «بخشنده مهربان»
«و اگر دو گروه از مومنان کارزار کردند، پس آشتی افکنید میان آنها و اگر ستم کرد یکیشان بر دیگری، پس نبرد کنید با آنکه ستمگر است تا برگردد به سوی فرمان خدا واگر بازگشت، پس آشتی افکنید میان آنان به داد و دادگستری کنید که خدا دوست دارد دادگران را.»
سوره مبارکه حجرات، آِیه شریفه ۹
در ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی گفته شد «گروهی که در برابر اساس نظام جمهوری اسلامی ایران قیام مسلحانه کند باغی محسوب میشود و در صورت استفاده از سلاح، اعضای آن با مجازات اعدام محکوم میشوند». مهمترین مستند عنوان مجرمانه باغی، که اولینبار در سال ۱۳۹۲ وارد مقررات جزایی کشور شده است، آیه ۹ سوره حجرات است.
با توجه به ترجمه آیه، سوالاتی مطرح است. این سوالات را کسی طرح میکند که فقط شرارههای فربهی فقه دامنش را گرفته است، اما جوابشان را از کسانی میخواهد که دیدهاند فربهی فقه چه آتشهایی بهپا کرده و جمهوری اسلامی صرفا برای بقایش، با فربه کردن فقه و در عین حال تلاش برای شرعیسازی قانون، چه خاکسترهایی به جا گذاشته است.
توجه به این نکته مهم است: سوالات ذیل، با توجه به فقط چند منبع کاغذی در زندان به ذهن آمده است و مسلما منابع بیشتر، شمار انقُلتها را بیشتر میکند.
اول: چطور میتوان از محتوای سوره حجرات به حکم اعدام رسید؟ حتی اگر اکثرا شان نزولش را نمیدانستیم، که میدانیم، سورهای که سراسر آیاتش توصیهها و دستورالعملهای اخلاقی است و از تنوع و تکثر گونههای بشری میگوید، چگونه مخاطبانش را به «قتل عمد» رهنمون میکند؟
دوم: جرائم مستوجب حد از ابتدا در آیات، روایات و متون فقهی تعیین شدهاند و در هیچکدام از منابع، حتی نشانی از «بغی» به عنوان جرم مستوجب حد دیده نمیشود؛ حتی در کتاب مشهور روحالله خمینی، تحریرالوسیله، که مبلغ اصلی قانون مجارات است، به «بغی» اشارهای نشده، این مسلمانتر بودن از پیامبر و ائمه از کجا نشات میگیرد؟
ظاهرا برای دانش فقهی بنیانگذار این حکومت هم اهمیت و احترامی قائل نشدهاند؛ غیر از این است؟
سوم: در آیه مذکور، به صراحت چنین آمده است: «با آنکه ستمگر است نبرد کنید تا برگردد به سوی فرمان خدا.» خداوند از بازگشت به سوی فرمانش گفته است یا خودش؟ در کجای آیه به بازگرداندن انسانها به ذات اقدس الله اشاره شده است؟
چهارم: خداوند در آیه ۹ سوره حجرات از بازگشت باغی سخن گفته و از صلح و آشتی و دادگری آیا بخشی که برگشتن او و حکمش را بیان کرده است، فقط در قرآن قانونگذاران جمهوری اسلامی آمده؟ چرا ما این بخش را نمیبینیم؟
پنجم: بر اساس فرمان خداوند در این آیه باید با ستمگر نبرد کرد؛ آیا از روش و وسیله نبرد چیزی گفته شده است؟
قانونگذاری که از اتومبیل، تلفن هوشمند و هواپیما استفاده میکند، نه از شتر، اسب، شمشیر و غیره، چرا با اندیشه باغی مبارزه نمیکند؟ با کسی که با اندیشهاش مبارزه میکند نباید با اندیشه مبارزه کرد؟
ششم: در کدام بخش از آیه، از قتل عمد باغیانی صحبت کرده است که در موقعیت دفاعاند نه حمله اولیه و ابتدا به ساکن؟ از باغیان در آتشبس چطور؟
هفتم: قانونگذار میداند که دولتمردان، نظام جمهوری اسلامی را هم در نبرد با «زنان» قرار داده است؟ مگر بنا بر باور خودشان، زنان ذاتا ریحانه و ظریف و ضعیف نیستند؟
به مسئولانی از این دست زمانی میتوان با قطعیت پرداخت که حکومت ایران را حکومت اسلامی دانست و دلیلی برای ولایت فقها در عصر غیبت داشت، وگرنه پرسشهای ابتداییتری هم وجود دارد:
چرا آقای خویی ولایت را مختص پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) میدانست؟
چرا آقایان عبدالکریم حائری یزدی و اراکی بر این باورند که ادله فقهی نحوه خاص از حکومت را برای زمان غیبت معصوم به دست نمیدهند؟
و در نهایت چرا بسیاری از فقهای موید حاکمیت فقها در عصر غیبت، مشروعیت حاکم اسلامی را ناشی از رای و نظر مردم میدانند؟
حورا نیکیخت، ناشر، فعال حقوق زنان و زندانی سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین است.
این زندانی سیاسی ۲۳ خرداد سال جاری پس از حضور در شعبه سوم بازپرسی دادسرای اوین بازداشت و به بند زنان زندان اوین منتقل شد.
او نهایتا دو ماه بعد از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ایمان افشاری بابت اتهامات «تبلیغ علیه نظام و توهین به علی خامنهای» به یک سال حبس محکوم شد و اکنون هشتمین ماه از دوران محکومیت خود را سپری میکند.
یادداشت حورا نیکبخت برای سالگرد کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» از زندان اوین به دست ایراناینترنشنال رسیده است.

در استانبول، شهری که فرهنگها درهم آمیختهاند، نمایشی ایرانی به زبان ترکی روی صحنه است که دنیای دیکتاتوری و سرکوب را روایت میکند. «بند ناف» به نویسندگی و کارگردانی مصطفی پوریوسف، تلاش انسان برای آزادی را نمایش میدهد و در هر دیالوگ آن، امید و خفقان، دست در دست هم پیش میروند.
نمایشنامه، جهانی نمادین و زیر سلطه دیکتاتورها را به تصویر میکشد و به بررسی پیامدهای ویرانگر قدرت خودکامه میپردازد؛ داستان با شخصیتهایی که هر یک نماینده بخشی از جامعه انسانی هستند، همچون پازلی پیچیده از درد، انفعال و سرکوب شکل میگیرد.
شخصیت «رودریک»، چهره استبداد و تسلط نظامی، نیرویی سرکوبگر است که خانه «والتر» و خانوادهاش را غصب و آنها را به مهرههای شطرنج خود تبدیل کرده است. رودریک نه فقط از طریق فرمانها و کنترل فیزیکی، بلکه با آزار و سواستفاده از زنان خانواده نیز دست به ابراز قدرت میزند.

والتر، پدر خانواده، هرچند در ظاهر همکار و ابزار قدرت رودریک، اما خود نیز قربانی ساختار دیکتاتوری است. او در این ساختار سلطه و فشار، در دوراهی میان همکاری و مقاومت گرفتار شده است.
طراحی صحنه مینیمال نیز کاملا در خدمت مفهوم نمادین نمایشنامه است. میز ناهارخوری بزرگ و چوبی که بخش عمده صحنه را به خود اختصاص داده است، مرکزیت قدرت و کنترل در خانواده را نشان میدهد. در نگاه اول، این میز نقطه محوری تعاملات خانوادگی است، اما بهواسطه چهارپایههایی که نقشی کلیدی در بازی بازیگران دارند، حس ناپایداری و شکنندگی این روابط نیز به چشم میآید.
خطوط سفید روی زمین که محدوده حرکت بازیگران را تعیین میکنند، یادآور محدودیتها و قوانین سختگیرانهای هستند که شخصیتها را در چارچوبی از پیش تعیینشده گرفتار کردهاند. حرکت مکانیکی بازیگران داخل این خطوط، اجبار و انفعال ناشی از سلطه دیکتاتوری را نمایش میدهند، در حالی که حرکت آزادانهشان با خروج از خط، لحظات کوتاه و شکنندهای از رهایی را تداعی میکند.

شخصیت «بلانش»، مادر خانواده، مردمی را نمایندگی میکند که تحت سلطه قدرت سرکوبگر، به انفعال و سکوت کشیده شدهاند. تردیدها و درگیریهای درونی او، جامعهای را به تصویر میکشد که از توانایی اعتراض بازمانده است. تولد نوزاد او که در نمایش تنها با حالت دست نشان داده میشود و حضور فیزیکی ندارد، نقطه عطف دیگری در نمایش است. نوزادی که به نظر میرسد نه فرزند پدر خانواده که حاصل نطفه رودریک باشد.
بحث درباره زنده ماندن یا مرگ این نوزاد، استعارهای قوی از آیندهای است که زیر سایه دیکتاتوری تهدید میشود. بیتفاوتی شخصیتها به زندگی کودک، تضاد میان سرنوشت و اختیار را برجسته میکند.
«لیندا» دختر نوجوان خانواده، در مرز میان پذیرش و طغیان ایستاده و در برابر سرکوب، نقشهایی پیچیدهای ایفا میکند؛ گاهی قربانی، گاهی همراه یا حتی به نوعی تسهیلگر سیستم. در طول قصه، او مشغول خواندن کتابی است که به سختی از رسیدن به صفحه پایانی آن اجتناب میکند. کتابی که به نماد دانایی، گذشته، یا حتی سرنوشت از پیش نوشتهشدهای تبدیل میشود که گریزی از آن نیست.

بلانش اصرار دارد لیندا به صفحه پایانی کتاب برسد، پایانی که در آن، لیندا روی چمنزار در حال سوختن است. صحنهای که به نظر میرسد بیش از آنکه یک خاطره فردی باشد، شبیه خاطرهای جمعی و نمادی از فرایند تسلیم، آگاهی و شاید حتی سرنوشت محتوم انسان در دنیای سرکوب است.
مونولوگ «کلیر»، خدمتکار خانه، ساختار درونی نمایشنامه را تشریح میکند. او جهانی از مرگ، تاریکی و بیمعنایی را ترسیم میکند که در آن انسانها برای بقا، حتی از ارزشهای انسانی نیز دست کشیدهاند.
در سراسر نمایش اشاره میشود که تنها افراد زنده، ساکنان داخل این چهاردیواری هستند و انگار، تمام افراد خارج از این خانه مردهاند. خانهای که کلیر در این مونولوگ از آن با استعاره «دیوارهای اریحا» یاد میکند.

دیوار اریحا یا جریکو، اشاره به داستانی از کتاب مقدس (عهد عتیق) دارد. اریحا یکی از قدیمیترین شهرهای جهان و نمادی از مقاومت و استحکام در برابر نیروهای خارجی بود. در این داستان، قوم بنیاسرائیل تحت فرماندهی یوشع به اریحا حمله میکنند و طبق وعده خداوند، پس از هفت روز، دیوارهای قدرتمند شهر با صدای بلند شیپورها و فریادها، که نمادی از اراده جمعی یا ایمان هستند، فرو میریزند.
این مفهوم در ادبیات و هنر، اغلب بهعنوان استعارهای برای شکست ساختارهای استبدادی و مقاومتناپذیر به کار میرود.
بند ناف داستانی را در یک ناکجاآباد آخرالزمانی روایت میکند اما فراتر از این خط داستانی، روایتی فلسفی و سیاسی از ماهیت قدرت و نقش جامعه در مقابل آن پیش پای مخاطب میگذارد.
نویسنده با خلق دنیایی که در آن انسانیت و اخلاق زیر پا گذاشته میشود، مخاطب را به سفری در تاریکی نظامهای استبدادی میبرد، زنگ خطر را به صدا در میآورد و پرسشی جدی درباره آینده بشریت مطرح میکند.

از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی تاکنون، روایتهای رسمی این نظام درباره وقایع امنیتی و سیاسی با چالشهای جدی مواجه بوده و بسیاری از آنها به عنوان دروغ و سناریوسازی برای فریب افکار عمومی شناخته شدهاند.
این روند بهویژه در پروندههایی مانند قتل دو قاضی بدنام، محمد مقیسه و علی رازینی، بیش از پیش آشکار شده است.
چرا مردم به روایتهای رسمی اعتماد نمیکنند؟
مردم ایران به دلیل تجربیات متعدد از دروغپردازیهای حکومت، روایتهای رسمی را باور نمیکنند.
بسیاری از مردم نه تنها از کشته شدن این دو قاضی ابراز خوشحالی کردند بلکه آنها را نه قاضی بلکه قاتلان فرزندان خود دانستند. در مقابل، حکومت تلاش کرده است ضارب آنها را بدنام کند و او را فردی لاابالی معرفی کند. با این حال، افکار عمومی، ضارب را قهرمان میپندارند.
سناریوسازی و دروغپردازی در پروندههای امنیتی از ویژگیهای بارز جمهوری اسلامی بوده است. در بسیاری از موارد، این دروغها پس از مدتی آشکار شده و اعتماد عمومی به روایتهای رسمی بهطور کامل از بین رفته است.
نمونههای متعدد از این دست وجود دارد:
۱. مرگ مصطفی (۱۳۵۶) و احمد خمینی (۱۳۷۳): مصطفی خمینی، فرزند ارشد روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، بهدلیل سکته درگذشت اما اطرافیان خمینی برای بهرهبرداری سیاسی اعلام کردند که او به دست ساواک کشته شده است.
احمد خمینی که مخالف سیاستهای علی خامنهای شده بود، برعکس برادرش، تحت شرایط مشکوکی جان باخت و بعدها اسنادی درباره دست داشتن وزارت اطلاعات در قتل او مطرح شد.
۲. سینما رکس آبادان (۱۳۵۷): پیش از انقلاب، این سینما به دست طرفداران متعصب روحالله خمینی به آتش کشیده شد و بیش از ۵۰۰ نفر در آتش سوختند اما این حادثه به دروغ به ساواک نسبت داده شد.
۳. انفجار مشهد (۱۳۷۳): این انفجار که در حرم امام هشتم شیعیان رخ داد منجر به کشته شدن ۲۶ نفر و زخمی شدن بیش از ۳۰۰ نفر شد. وزارت اطلاعات علی فلاحیان، مخالفان جمهوری اسلامی را به عنوان عامل بمبگذاری معرفی کرد. بعدها مشخص شد که این انفجار به دست نیروهای خود وزارت اطلاعات تحت امر سعید امامی، انجام شده است.
۴. قتلهای زنجیرهای (دهه ۱۳۷۰): در این دوره، نویسندگان، منتقدان و مخالفانی نظیر داریوش فروهر، پروانه اسکندری، محمدجعفر پوینده و محمد مختاری به قتل رسیدند. ابتدا حکومت این ترورها را به عوامل خارجی نسبت داد اما بعد مشخص شد که این قتلها به وسیله نیروهای وزارت اطلاعات برنامهریزی و اجرا شدهاند.
پرونده کشته شدن دو قاضی بدنام
در ماجرای اخیر قتل مقیسه و رازینی، حتی مقامهای امنیتی سابق مانند ناصر رضوی، روایتهای رسمی را رد کردهاند.
رضوی به عنوان مقام ارشد پیشین وزارت اطلاعات با اشاره به موارد مشابه تاریخی، نظیر تلاش برای ترور اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۲، روایت قوه قضاییه را دروغ و سناریوسازی دانسته است.
دروغپردازی و سناریوسازیهای امنیتی در تاریخ جمهوری اسلامی، از ابتدای تاسیس این نظام تا امروز، به ابزاری کلیدی برای توجیه اقدامات سرکوبگرانه و پیشبرد اهداف سیاسی تبدیل شده است. با این حال افکار عمومی ایران، اکنون به این روایتها بیاعتماد است؛ گرچه روند سناریوسازی همچنان ادامه دارد و به یکی از ویژگیهای ساختاری نظام تبدیل شده است.






